شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ شمسی : برزخ یک نویسنده ایرانی


شبه یادداشتها

۲۸ خرداد ۱۴۰۰ شمسی


برزخ یک نویسنده ایرانی

یک خانم ایرانی بنام شهر نوش پارسی پور  کتابی با عنوان " برزخ" نوشته و در آن از یک گرد همایی ارواح پس از مرگ سخن گفته البته در قالب رمان!

خوبی خانم  شهرنوش این است که حداقل برخی حقایق را می گوید البته درباره خودش!مثل اینکه دوشیزه نبوده است. که  البته  به ما  هیچ ربطی ندارد  که چرا؟

ایشان د  ریک نوشتار کوتاه تحت عنوان : هنوزهم تکلیفم با خدا روش نیست...به شرح مصیبتهای دوران نوجوانی و جوانی خود پرداخته و با خدا به تنازع می رود و باز می گردد.

یعنی  علیرغم آن که خدا را پس می زند همواره در جستجوی خداست، تماما از خدا حرف می زند، همه حوادث زندگی خود  را با خدا می سنجد، تمام وجود ش بدنبال یک لحظه واقعی از سجده واقعی در مقابل خداست، اما چون سیر حوادث فعلی و جریان زمان طوری است که تبلیغ بر علیه خداباوری در جهان زیاد شده خانم پارسی پور هم‌ناچار است به  رسم زمان عمل کند.

 در حقیقت این خود نویسنده است که در برزخ گیر افتاده است. در ضمن  امروزه اگر پدری توی گوش بچه اش می زند که سیگار نکشد و یا درس بخواند و از این قبیل ... بنام خدا می زند.خوب دیگر این هم آثار خود را دارد.

..بعد جو خداناباوری هم که النکی مشنگ ها راه انداخته اند که البته برای منظور ات دیگری سر پا شده است وجود دارد و بنابر  این این خانم شهر نوش جرئت نمی کند بگوید : سجده می کنم.
  در ضمن در میان چند کلاس درس خوانده های ایرانی  این حرفها امروز خریدار دارد. چون ما که قرار نیست واکسن کرونا کشف کنیم ، یک پرفسور ترکیه ای کشف می کند. (کشوری که شصت درصد آن مسلمان و خدا باورند)- بنابر این همه گناه ها را به گردن خدا می اندازیم . و همش حرف می زنیم و با ژست جنگ با خدا خود را متفکر ، روشنفکر و با هوش نشان می دهیم. د  ر حالی که حتی   پیش آمدن  اسلام به  ایران، این سرزمین  کشوری مذهبی و خدا باور بود و یکی از دو ابر قدرت اصلی جهان بشمار می آمد.
کوروش کبیر با خدا باوری جهان را گرفت. بعد از آمدن اسلام هم هرچه دانشمند داشتیم هرچه شاعر و فیلسوف داشتیم که به حرمت آنان به ما احترام می گذارند همه خدا باور بودند: فردوسی، فارابی، ابوریحان ، رازی، ابن سینا، خوارزمی ، خواجه نصیر ، سعدی ، حافظ ، مولوی، نظامی و...همه خدا باور بودند و همه هم چون ستارگانی ابدی در  آسمان علم و ادب ایران و جهان می درخشند. بنابر این خدا ناباوری به هیچ وجه دلیل بر روشنفکری و یا بلند مرتبه بودن از لحاظ علم و دانش و صنعت، فکر، و اندیشه  و...نیست. امروز هرکس که کاری از دستش بر نمی آید  می گوید خدا ناباورم. 

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ شمسی: (۲) هنر یعنی ثروت !هنر یعنی نام جاودانه...



شبه یادداشتها

۲۸ خرداد ۱۴۰۰ شمسی (۲)


هنر یعنی ثروت !هنر یعنی نام جاودانه

امروز کتاب گلستان را ی خواندم به نصیحت حکیمی فرزانه به  پسرانش رسیدم که آنان را به فرا گرفتن هنر تشویق می کرد. فکر می کنم آنچه سعدی در ششصد سال قبل گفته حتما امروز قطعیت یافته است. چون دانستن هنرهایی مانند؛ خطاطی، نقاشی، مینیاتور، موسیقی، تذهیب، سفالگری، فرش بافی ، و از مهارتهای جدید، فیلمسازی، عکاسی ، طراحی، گرافیک، و دیگر هنرها و مهارتها زندگی صد ها و صدها نفر را متحول ساخته و حتی نام آنان را ماندگار ساخته است.


اما سخن سعدی:

  حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد.

 اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

سخت است پس از جاه تحکم بردن

خو کرده به ناز جور مردم بردن

وقتی افتاد فتنه‌ای در شام

هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستازادگان دانشمند

به وزیری پادشا رفتند

پسران وزیر ناقص عقل

به گدایی به روستا رفتند


امیر تهرانی

ح.ف

 

شبه یادداشتها ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ شمسی : من که هستم؟


ادامه از نوشتار پیشین

شبه یادداشتها 

۲۸ خرداد ۱۴۰۰ شمسی


من که هستم؟


هر انسانی  ممکن است طی  دوران زندگی اش  بخاطر آرزوهای بر جای مانده و بعمل در نیامده تاسف بخورد؛  غمگین شود،سوز دلی پیدا کندو آهی بکشد. برای مثال کسی می خواسته پزشک موفقی شود، و پزشکی می خواسته بیمارستان و یا کلینکی برای خودش داشته باشد، معلمی می خواسته مدیر شود، کارمندی آرزو می کرده یک شرکت خصوص موفق داشته باشد و هیچ کدا م تحقق نیافته اند.

یا این که مدتی بیکار شده، مریص بوده ، هم اکنون در سن و سال بالای شصت پا درد دارد، فشار خون گرفته است.

آیا موارد فوق نشانگان یک انسان مفلوک و بدبخت است؟ بهیچوجه این طور نیست. 

چون خیلی هاآرزو داشتند معلم، پزشک ، کارمند و...بشوند نشدند و چیز دیگری شدند. یعنی آنان هم کاری سودمند ارائه کردند و در ازای آن زندگی خود را اداره نمودند.

بنابر این پاسخ پرسش : من که هستم؟ این است که : شما همان هستی که کاری انجام داده و بهره اش را برده است. شاید هم اثر مثبتی بر  جای گذاشته باشید . بنابر این جای غمگین شدن نیست.

من علیرغم هجوم گاه و بیگاه بیماریها چهل سال سابقه کار ثبت شده و تایید شده در پستهای کارمندی، مدیریت بازرگانی ، مدیریت عامل، تدریس و نویسندگی داشته ام. در همین بلاگهای پارسی شاید حدود ۵۰۰۰ نوشتار از خود بجای گذارده ام. حدود ۱۱ کتاب نوشته ام که چند تای آن به چاپ رسیده اند.  چرا دیگر افسرده باشم ؟

 توانایی من از لحاظ جسمی و فکری همین بوده و فکر می کنم وظیفه ام را انجام داده ام.

شوپنهاور فیلسوف آلمانی زمانی گفته بود و یا در جایی نوشته بود:

"در پاسخ به این که : من کیستم؟ باید بگویم من همان  مردی هستم که کتاب «جهان به مثابه اراده و تصور» را نوشته است.  اثری که  در آن  راه حل برای مشکل بزرگ هستی  ارائه نموده ام .شاید تمامی   راه حلهای پیشین را پاسخ من  بدون  استفاده  جلوه دهد... من چنین مردی هستم و  دیگر چه چیز ی قدرت دارد  در سالهای اندکی که پیش رو دارم، می تواند مزاحم من باشد."

امیر تهرانی

ح.ف



شبه یادداشتها(۳) ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ شمسی آیا واقعا راهی ساده بر ای یادگیری زبان های خارجی وجود دارد؟


ادامه از نوشتار پیشین

شبه یادداشتها(۳)

۲۶ خرداد ۱۴۰۰ شمسی


آیا  واقعا راهی ساده بر ای یادگیری زبان  های خارجی وجود دارد؟

راستش (خواهشمندم حمل بر تعریف و خودستایی نشود. چون قطعا شما هم هنرها و دانشهایی دارید که من ندارم)بعنوان کسی که توانسته بر سه زبان انگلیسی ، آلمانی و فرانسه تسلط  پیداکند که بتواند صحبت کند، سخنرانی کند، مذاکره کند ، مطلب و مقاله بنویسد و حتی کتاب بنویسد، و بعنوا ن کسی که توانسته با زبان عربی (خواندن کتاب، مقاله، اخبار و ترجمه و نوشتن) و زبانهای هلندی و دانمارکی (در حد خواندن اخبار،  روزنامه ها، داستانها  و مکالمات معمولی) آشنایی داشته باشد و سالها از همین گذرگاه در شغل و کارش استفاده فراوان کرده است، باید با خواننده این سطور صادق و صمیمی باشم: 

۱-برخی  در این زمینه یعنی زبان اموزی استعداد خوبی دارند و اگر روش درست وصحیح آموختن زبان را یاد بگیرند و یا خودشان بر اساس نبوغ شخصی به آن پی ببرند یاد گیری زبانهای خارجی مانند خواندن داستان است.

۲-برخی دیگر دارای استعداد متوسط بوده و با کوشش و پایداری و تمرین و تکرار موفق به یاد گیری یک و یا دوزبان خواهند شد و در آن هیچ شکی نیست.

۳-برخی دیگر ذاتا دارای استعداد آموختن زبانهای خارجی نیستند ولی می توانند ده ها موضوع دیگر را بیاموزند.

راهی را که من پیموده ام بسیار ساده بود:

-انتخاب ساده ترین  کتاب گرامر که همه مطالب مهم را با تمرینهای  ساده ارائه کرده است. سپس مطالعه هر بخش بصورت روزانه ویا دوروز یکبار و انجام تمرینات کتبی و شفاهی(با خودتان صحبت کنید)و تمرینات اضافی که خودتان 

ایجاد می کنید

- انتخاب دو  کتاب لغت :  زبان خارجی به زبان پارسی و زبان به پارسی به زبان خارجی که حتما شامل اصلاحات و ضرب المثلها باشند. حفظ کردن هرروزه لغات و اصطلاحات بر حسب ضروری ترین واژها و اصطلاحات .

این واژه ها را یاد داشت کنید و از روی آنها جمله بسازید و در ذهن مکالمه کنید!

هر سه روز یکبار آنچه را حفظ کرده اید دوره کنید!

-پس از یک ماه شروع به خواندن داستانهای کوتاه کنید و سعی کنید معانی لغات را از روی کتابهای لغت بیابید!

پس از سه ماه به خواندن اخبار کوتاه و بلند و داستانهای کوتاه و بلند پرداخته و درباره آنها مطلب بنویسید!

- حتما به نوار های صوتی تصوی ، رادیو ها یی که بر نامه های آموزش زبان دارند گوش بد هید  و درک مطلب از طریق گوش را تقویت کنید.

گروه شماره یک برای آموزش زبان در حدکافی به سه یا چهار ماه و گروه دوم به پنج الی هفت ماه نیاز دارند.

لطفا توجه داشته باشید که حتی نوابغ تاریخ بشری زحمت کشیده  تا آموخته اند چون در آموزش علم و یاد گیری مهارتها راه شاهانه وجود ندارد.

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها(۲) ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ شمسی آیا همان شدیم که می خواستیم؟


ادامه از نوشتار پیشین

شبه یادداشتها(۲)

۲۶ خرداد ۱۴۰۰ شمسی

آیا همان شدیم که می خواستیم؟

این که روزی سر انجام برسیم به درک این نکته برسیم که ما به شخصیتی تبدیل شده ایم که نمی خواستیم باشیم، بسیار رنج آور خواهد بود. درست مثل درختی خواهیم بود که از درون پوسیده شده است.

برای آن که چنین روز تاریکی در زندگی ما اتفاق نیافتد باید آئینه ذهن خود را وارسی کنیم که مبادا روی آن بخار و یا زنگار گرفته باشد و ما خود مان را درست نمی بینیم.

والا هر انسان فهیم و با شعور و آگاهی  وقتی متوجه شود که تبدیل به موجود وحشتناکی شده که نمی  خواسته باشد بلافاصله به اصلاح خود اقدام می کند.

در این ارتباط تنها بیماران روانی خطرناک از اصلاح خود عاجز هستند.آنان نیاز به دارو درمان و مشاوره های روانشناسی روانپزشکی طولانی دارند.

امیر تهرانی

ح.ف