شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی
شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها :داستان آنانی که با یک دست دو هندوانه بر می دارند



شبه یادداشتها 

۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱


داستان آنانی که با یک دست دو هندوانه بر می دارند

برخی گرفتار یک اجبار وسواسی برای برداشتن هر تعداد هندوانه ممکن با یک دست هستند و البته در هیچ کاری موفق  نیستند.

 کاری که آنان انجام نمی دهند این است که باید یاد بگیرند  که درها ی متعدد را بر روی زندگی خودشان  ببندند. چون این بی توجهی  به‌راحتی می‌تواند به‌قیمت موفقیت‌شان تمام شود.

نویسنده ای بنام رولف دیلی گفته است:

"یک استراتژی کسب‌و‌کار در درجه اول بیانیه‌ای است برای چیزهایی که نباید مشغول‌شان شویم. یک استراتژی مشابه برای زندگی‌تان قرار دهید: چیزهایی را که نباید در زندگی دنبال کنید، روی کاغذ بیاورید. به عبارت دیگر به یک تصمیم حساب‌شده برای آزادکردن برخی امکانات برسید و هر وقت گزینه‌ای مطرح شد آن را با فهرست آنچه که نباید سراغ‌شان بروید و درگیرشان شوید بسنجید. این کار نه‌تنها شما را از به دردسر افتادن حفظ می‌کند، بلکه کلی از زمانتان را برای اندیشیدن آزاد خواهد کرد. یک بار این فکر سخت را به سرانجام برسانید و بعد به‌جای آنکه هر بار که دری گشوده‌شد بنشینید و ذهن‌تان را مشغول کنید، فقط به این لیست مراجعه کنید.
بسیاری از دروازه‌ها ارزش وارد شدن را ندارند حتی وقتی که دستگیره‌های درشان به‌راحتی بچرخد و باز شود.

مدیران عاملی که همه گزینه‌های ممکن را پیش روی خود نگاه می‌دارند معمولا هیچ‌کدام را اجرا نخواهند کرد. بنگاه‌هایی که همه قسمت‌های بازار را هدف می‌گیرند معمولا دست‌آخر به هیچ‌کدام دست نمی‌یابند. فروشنده‌ای که همه معامله‌ها را تعقیب می‌کند در انتها هیچ معامله‌ای را جوش نخواهد داد."


امیر تهرانی

شبه یادداشتها ۲۷ فروردین ۱۴۰۱ مثلث : آزار دیده ، حامی ، آزار دهنده



شبه یادداشتها

۲۷  فروردین ۱۴۰۱


مثلث  ، آزار دیده ، حامی ، آزار دهنده


گی گورنو کارهای تحقیقاتی روانپزشکی بنام استفان کارپمان را توضیح داده و می گوید او در قالب یک مثلث  وضعیت مجرم، حامی و شخص محروم را با مثال توجیه کرده است:

"شخص معتادی که به بازی قربانی اعتیاد بودن می‌پردازد و مورد اهانت، توهین، بی توجهی پزشکی و حتی خشونت مأموران پلیس قرار می‌گیرد، در واقع در جستجوی یک نجات دهنده است. 

نجات دهنده با دست و دلبازی و بدون توقع اقدام به نجات معتاد می‌کند، بدون آن که توجه داشته باشدکه آیا این معتاد می‌خواهد با او همکاری کند و اعتیاد را کنار بگذارد یا خیر. 

نجات دهنده پس از چند بار شکست، مأیوس و عصبانی می‌شود، تغییر نقش می‌دهد و به آزاردهنده تبدیل می‌شود. همه را متهم می کند، به همه توهین می‌کند، به معتاد بی توجهی می‌کند و به تنبیه او می‌پردازد. 

معتاد هم به این طریق تغییر نقش می‌دهد و از قربانی تبدیل به آزاردهنده می‌شود و به حمله‌ی متقابل می‌پردازد. معتاد به نجات دهنده‌ی سابق خود ناسزا می‌گوید و به خشونت می‌پردازد و اورژانس و پلیس لازم می‌شود. کسی که با نقش نجات دهنده شروع کرد، هم اکنون قربانی است. تغییر نقش ها به این ترتیب حول این مثلث غم انگیز دور می زنند.»


شما نظرتان چیست؟ معتاد چه نقشی دارد؟ حامی چه باید انجام دهد؟ آیا معتاد بی تقصیر است؟ آیا جامعه مقصر است؟ آیا حامی کم حوصله است؟


امیر تهرانی

شبه یادداشتها : کرونا و دره اشکها



شبه یادداشتها

۲۶ فروردین ۱۴۰۱


کرونا دره اشکها

فراوانی روزنامه ها و مجلات ، وجود اینترنت و هجوم سیل اطلاعات درست و نادرست باعث گردیده که برخی از ما زندگی را به " دره اشکها" مبدل سازیم که فرسنگها از سبزه زارهای آرامش و عقلانیت دور است. 

برای نمونه ترس از کرونا و شنیدن اخبار بیماری نزدیکان در بعضیها چنان اثر گذارده و     می گذارد که خود به ناراحتیهای عصبی شدید مبتلا شده اند. در حالی که ترس از ترس  وسیله نامناسبی است که ما برای نجات انتخاب می کنیم.


لارس اسوند سوندسون دراین ارتباط گفتار خوبی دارد:

"آگاهی تمام عیار از خطر - یا دلمشغولی مدام به آن - خطری بزرگ‌تر از همه خطرهایی است که ما را تهدید می‌کنند. حرف من این نیست که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که آکنده از خطر نیست. مثلا کاملا روشن است که گرم شدن زمین می‌تواند پیامدهای بسیار هولناکی برای تمامی کره زمین داشته باشد. در بسیاری از شهرهای بزرگ افراد در زمان های معینی از شبانه روز باید از رفت‌و‌آمد در برخی از ناحیه‌های شهر بپرهیزند. چون با این خطر مواجه هستند که مورد حمله قرار گیرند و احتمال آن هم کم نیست؛ و باید در موقع رد شدن از جاده و خیابان حتما به دو طرف آن نگاه کرد و مواظب بود. پدیده‌های گوناگونی هستند که باید مراقبشان باشیم و از آنها بترسیم. اما مساله اینجاست که به نظر می‌رسد ما همه چیز را از منظر ترس می‌بینیم."


امیر تهرانی

شبه یادداشتها: شبه دوستها و یا دشمنان مخفی


شبه یادداشتها

۲۴ فروردین ۱۴۰۱


من سعی می کنیم در این وبلاگ یادداشتهای شخصی خود را  بنویسم. ولی باید اعتراف کنم از برخی گفتار های دیگران و نوشتجات آنان نیز نمی توان صرفنظر کرد. از جمله نوشتار زیر که از رابرت گرین است و در تقویم روز آمده بود:


شبه دوستها و یا دشمنان مخفی

ما در عصری زندگی می‌کنیم که مردم به ندرت و به طور مستقیم با یکدیگر رفتار خصومت آمیز دارند. قوانین و تعهدات اجتماعی، سیاسی و نظامی و نیز مفهوم دشمن تغییر پیدا کرده است. 

کسی که در ظاهر با شما دشمنی دارد و خصومتش را آشکار می‌کند در واقع یک برکت است.

مردم به سختی آشکارا به شما حمله کرده و اهداف و نیت هایشان و نیز تمایلشان برای نابودی شما اغلب پنهان می‌کنند؛ اما در عوض سیاستمدارانه و غیر مستقیم به شما حمله می‌کنند.

 درست است که تعارضات و خشونت ظاهری کمتر شده است؛ اما رقابت در دنیای امروز حرف اول را می‌زند. برای پیروزی در این دنیای رقابتی، مردم آموخته اند که بیش از هر زمان دیگر، باید هوشمندانه رفتار و در خفا حمله کنند. 

آنها در بسیاری اوقات، دوستی ها را راهی برای مخفی کردن خواسته های تهاجمی‌شان می‌دانند و به شما نزدیک می‌شوند تا صدمه‌ی بیشتری برسانند. یک دوست نما بهتر می‌داند که چگونه به شما آسیب برساند. 

آن ها به سوی شما دست دوستی و اتحاد دراز می‌کنند، در حالیکه این دوستی ها واقعی نیست. آنها در ظاهر حامی شما هستند؛ اما در اصل، منافع و مصلحت های خودشان را با هزینه‌ی شما پیش می‌برند...

گاهی بی تفاوتی و بی توجهی سلاح های بهتری نسبت به تجاوز و تهاجم است. در تهاجم نمی‌توانید دشمنی‌تان را پنهان کنید؛ اما با بی توجهی به سادگی می توان نقاب بر چهره زد. بدگمانی و همه‌دشمن‌پنداری را کنار بگذارید؛ اما بدانید که افرادی هستند که آرزوی رنج و زیان شما را دارند و به طور غیر مستقیم برای ضربه زدن به شما تلاش می‌کنند.

امیر تهرانی

 

آیا ما همانی هستیم که آرزو می کردیم همان باشیم؟


۲۱ فروردین ۱۴۰۱


آیا ما همانی هستیم که آرزو می کردیم همان باشیم؟


 نویسنده ای بنام دانیال گلدمان می گوید: 

"دیدن اینکه واقعا چه کسی هستیم، دشوار است و زمانی هم که بالاخره در یک لحظه جادویی، نگرشی واضح پیدا می‌کنیم، گاه واقعیت می‌تواند رنج آور باشد. همان‌گونه که یکی از مدیران اقرار کرد:«من ناگهان دیدم همان فردی هستم که هرگز نمی‌خواستم باشم.»


برای نمونه همه ما تصور می کنیم که عقل گرا و عاقل هستیم اما روزی و در لحظه ای در می یابیم که هر شخص  عقل گرا دارای مشخصات زیر است:


_ در زندگی دنبال خطر و درد سر نمی گردد.

- ابتدا مطالعه و اندیشه می کند و سپس عمل می کند.

- بدون آگاهی لازم سخن نمی گوید.

- در پی اهداف بدست نیامدنی نیست

- در هر مرحله از زندگی همان کاری را انجام می دهد که باید انجام دهد.

-با شنیدن سخن هر کسی بدون آن که بداند هدف گوینده چیست بدنبال او راه

 نمی افتد.(چنانکه امروزه کم سواد ترین افراد و کم اطلاع ترین اشخاص بلندگو و یا قلمی برداشته و در حال ارشاد و راهنمایی دیگران است و شور بختانه طرفدار هم دارند.)

-از گذشته تجربه می آموزد ولی بهت زده آن نمی شود.

-به آینده می اندیشد ولی نگران نمی شود.


امیر تهرانی

- زمان حال را غنیمت می شمارد.