شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

داستان شگفت انگیز‌ تاسیس دانشگاه استنفورد

دانشگاه استنفورد یکی از بزرگترین و پر آوازه ترین دانشگاه ها و مر اکز علمی جهان است. علت تاسیس این دانشگاه یکی از درسهای جالب روزگار است. جریان از این قرار است که روزی زن و شوهری با لباس ساده بدون اطلاع قبلی به دفتر اصلی دانشگاه هاروارد (بوستون-ایالات متحده) رسیدند و خواستار دیدن رییس دانشگاه شدند. مسئول پذیرش، با عجله سر و وضع آنها را قضاوت کرد و خواهش آنها را رد نمود. 

مرد به آرامی دوباره درخواست کرد: «مایلیم با رییس دانشگاه ملاقات کنیم.»

سکرتر به صراحت پاسخ داد: «رییس تمام روز مشغول است.»

زن گفت: «ما صبر می‌کنیم.»

ساعت‌ها در حالی که این زوج صبورانه نشسته انتظار می‌کشیدند، گذشت و باعث شد که سکرتر بار دیگر از اصرار آنها به رییس اطلاع دهد.

او پیشنهاد کرد: «شاید اگر برای مدت کوتاهی با آنها ملاقات کنید، آنها زود بروند.»

رییس با تکبر قبول کرد. به محض ورود آنها به دفترش، آنها را با نگاهی خشن زیر نظر گرفت. زن به آرامی گفت: «پسر ما اینجا درس می‌خواند و این مکان را گرامی می‌داشت. متأسفانه یک سال پیش به طور غیرمنتظره ای از دنیا رفت.»

رییس که به وضوح عصبانی بود، پاسخ داد: «ما نمی‌توانیم برای هر محصلی که می‌میرد یادبود بسازیم. این مکان دیگر به قبرستان تبدیل می‌شود.»

زن با عجله گفت: «نه، یادبود یا مجسمه هدف ما نیست. ما می‌خواهیم یک تعمیر جدید و مدرن برای دانشگاه هاروارد بسازیم.»

رییس با اشاره به لباس متواضع آنها به تمسخر گفت: «آیا می‌دانید چقدر مصرف دارد؟ ارزش ساختمان های ما بیش از هفت میلیون دالر است.»

زن کمی مکث کرد و با آرامش به شوهرش گفت: «آیا ساختن دانشگاه همینقدر ارزان است؟ ما باید دانشگاه خودمان را آباد کنیم.»

هر دو با تکان دادن سر، بدون بحث بیشتر آنجا را ترک کردند. با رفتن این زوج رییس گیج مان گرفت و مات ماند.

 و آن دو زن و مرد  در “پالو آلتو”، کالیفورنیا، دانشگاهی را به یادبود و نام پسرشان بنا و تأسیس کردند بنام دانشگاه استنفورد.

انتخاب: امیر تهرانی

دانش آموزی که معلم را دیوانه می کند

داستان خر عیسی !

ما در محاوره ها و در گفتگوها گهگاه می شنویم که کسی این شعر را زمزمه می کند:

خر عیسی گرش به مکه برند

چون بیاید هنوز خر باشد


منشأ این شعر داستان کوتاهی است از سعدی شاعر بلند آوازه ایران و او  این شعر را در ادامه گزارشی تربیتی  در فصل هفتم گلستان آورده که در باب تربیت است .سعدی  بر این باور است که تربیت موثر است اما برخی آدمیان قابل تربیت نیستند:


یکی از وزرا پسری کودن  داشت.او را   پیش یکی از دانشمندان فرستاد تا او را تربیت کند شاید که عاقل شود . استاد روزگاری  پسر را تعلیم داد ولی  مؤثر نبود.  پس پسر را نزد  پدرش فرستاد و‌پیغام داد: 

 این  پسر عاقل نمی‌ شود و مرا هم دیوانه کرد ه است

        چون بود اصل گوهری قابل

تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد

آهنی را که بدگهر باشد

سگ به دریای هفتگانه بشوی

که چو تر شد پلیدتر باشد


                    خر عیسی گرش به مکه برند

چون بیاید هنوز خر باشد


امیر تهرانی

شرح کتاب خوانی ها و...رازهایش

 شرح  کتاب خوانی ها ی خود را در وبلاگ«راز های کتابخانه ام» داده ام. اگر چه آن وبلاگی نشد که می خواستم، چون منظم و مرتب نیست و در پی تصحیح و تدوین مجدد آن هستم.

ضمنا زندگی من هم مانند زندگی خیلی از مردم   بالا و پایین زیاد داشته است، به همین دلیل موفقیت و شکست را باهم داشته ام,.اما باید اعتراف کنم که در  کسب موفقیتها، و تحمل شکستها و یا جبران آنها همین آموخته های کتاب خوانیها دست مرا گرفته اند.

 از سوی دیگر  کتاب خوانی هایم از نظر خود م آن قدر زیبا ، جالب و شکوهمند و آرامش آفرین   بوده اند که توصیفش بطور تمام عیار  ممکن نیست.آن ها که کتاب خوان حرفه ای اند‌و برای دانایی و دانستن کتاب خوانده اند, می دانند و آگاهند که کتاب خوانی حرفه ای ،  و آنهم مداوم و  هدفمند  همان احساسی را به انسان می دهد که شخصی در پی کوشش های مداوم به گنج های شایگان دست یافته باشد.

وقتی این احساس را دارید که تقریبا اکثر آثار جاودانه ادبیات جهان را خوانده اید، وقتی آگاهید  که بر جسته ترین آثار فلسفی، تاریخی، مذهبی، روانشناسی، دنیا را خوانده اید، و توانسته اید چند زبان خارجی را طوری بیاموزید که بسیاری از  کتابهای شاهکار  را به زبان اصلی مطالعه کنید، توانسته اید با مردمان دیگر به زبان خودشان صحبت کنید، از یک و یا چند رشته علمی در پرتو کتاب خوانی و مطالعه دقیق آن قدر سر رشته پیدا کرده آید  که بتوانید  در هنگام لزوم در باره آنها سخن بگویید  و شنونده را علاقمند سازید، در این زمان است که  چنان در وجد و شادمانی  غرق می شوید که هیچ ثروت دیگری نمی تواند چنین حسی با شکوه به شما ببخشد. چون شما پای بر شانه های  غولهای فکری ، علمی، و ادبی تاریخ گذارده اید.

البته باید توجه داشت که در کتاب خوانی های ما باید چهار عامل زیر همیشه لحاظ شود:

۱- چنان متمرکز و با توجه بخوانیم و مطالعه کنیم که در حین خواندن از محیط غافل شویم!

۲- از آنچه  که خوانده ایم حتی اگر بصورت فهرست باشد یادداشت تهیه کنیم.!

۳- اطلاعاتی را که بدست آورده آیم در فاصله های زمانی منطقی دوره کنیم و می توانیم این کار را بصورت ذهنی نیز انجام دهیم.

۴- سعی کنید در فرصت های مناسب آنچه را که آموخته آید به دیگران بیاموزید ، یا حد اقل برای آنان تعریف کنید!

بعنوان نمونه ، من همیشه توانسته ام نام ۱۳۰ کتاب ادبی جهان،   نام نویسنده ، داستان و خلاصه گزارش هر یک از این کتابها  را در ذهن خود داشته باشم. و اگر شنونده علاقمندی پیدا شده  آنها را باز گو‌نموده ام. باور کنید اینها نیز ثروت هستند.

ضمنا این ویژگی‌ها نجات بخش و آرامش بخش نیز هستند. چون حس اقناع و توانمندی می دهند. بصورت خصوصی بگویم، شما در اثر چنین مطالعاتی  به هوشمندی و توانایی فکری خاصی نایل می شوید که در خیلی ها وجود ندارد، و خود شما این ویژگی‌ها را احساس می کنید.

من آن گونه کتاب خوانده ام که کتابهای درسی که در دبیرستان و دوره عالی خوانده ام ، زبانهایی را که آموخته ام ، دانش مربوط به تجارت بین الملل را که سالها در آن زمینه کار کرده ام و شغل اصلی ام بوده است، اطلاعات عمومی را که به ذهن سپرده ام،داستانها و گزارشاتی را که خوانده و یا شنیده ام، اشعاری را که به ذهن سپرده ام، همه را می توانم باز گو کنم و بیاد آورم و حتی به دیگری بیاموزم. 

قبول کنید که لذت روحی  این  دانستن ها کمتر از میلییونر و بیلیونر بودن نمی باشد. اگر بتوان به ایلان ماسک و گفته اش اعتماد کرد، که  همین اخیرا گفته بود : منشأ ثروت من ، روش دقیق کتاب خوانی های من است، اگر چنین است که حتما هم چنین است پس از طریق  دانایی می توان هم به ثروت معنوی رسید و هم به ثروت مادی! در حالی که عکس این کار ممکن نیست. 

توجه داشته باشید که من نمی گویم دنبال ثروت مادی نباشید، بلکه باید باشید و لی این نوع ثروت نیز وجود دارد که خیلی آسان تر بدست می آید.

بدون اغراق و بزرگنمایی می گویم،  در زندگی خود من همین خواندنها و دانستن ها ( باز هم تکرار می کنم : در حد توانایی خودم!) و در گیر و دار زندگی  ، شغل و کار، بر خورد با اجتماع  بار ها مرا راهنمایی و دستگیری کرده اند.

امیر تهرانی

خدا به چه کار می آید؟

روزی در دوران سیاه کرونا مشاهده کردم  پسرانم با یکدیگر به آرامی صحبت می کنند. با توجه به آن که قدری بیماری داشتم حدس زدم که در باره من صحبت می کنند. نزد آنان رفته و پرسیدم چه شده است؟ به من گفتند : از طریق وزرات بهداشت پیام زده اند که شما به کرونا مبتلا شده اید و باید در خانه بمانید و خارج نشوید!  

من دریافتم که فرزندان عزیزم با نگرانی این مطلب را به من اعلام کردند و می ترسیدند که من بخاطر حساسیتی که به بیمار شدن دارم دچار وحشت شوم.ولی خوشبختانه چنین نشد و من به بستری شدن در خانه  رضایت دادم و پزشک و پرستار از بیمارستان می آمدند و صبح و شام تزریقات مربوطه انجام می شد. یک هفته سنگین همراه با بی خوابی های شبانه گذشت و من آرام بودم.نگران بنظر نمی رسیدم.سپس تب قطع شد ، روز نهم  هنگام بر خاستن و راه رفتن دچار تنگی نفس شدید شدم. البته وقتی روی تخت بودم و استراحت می کردم  دستگاه اکسیژن بهنگام استراحت به بینی ام وصل بود و مشکلی نداشتم.

همان روز با آمبولانس مرا به بیمارستان بردند و پزشک به من گفت : ۵۵ در صد ریه شما در گیر شده است. 

هشت روز هم در بیمارستان بستری شدم . روز نخست ،پزشک متخصص خانم پرفسور سیویم به پسرم گفته بود: پدر اگر امشب را بگذراند زنده می ماند و اگر نتواند دیگر امیدی نیست. 

می توانم حدس بزنم که فرزند عزیزم در آن لحظه چه تجربه سخت روحی را تجربه کرده بود.ضمنا چون این مکالمه در مقابل اتاق بستری شدن من صورت گرفت از نگاه های نگران آنان فهمیدم که چه می گویند. وقتی پسرم به داخل اتاق آمد با لبخند نگاهش کردم و باز او فهمید  که من آرام هستم . او گفت : دکتر می گوید امشب را بگذرانیم بهبودی حتمی است. من باز لبخند زدم.

غروب شب ششم بود که با خود گفتم فالی به دیوان حافظ بزنم و خبری بگیرم . در مطلع صفحه آمد :

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است!

امیدم بیشتر شد و لی موضوع و پیام حافظ را کاملا متوجه نشدم. تا این که  یک ربع ساعت بعد هفت بار پشت سر هم عطسه کردم. 

ساعت هشت شب دکتر برای معاینه آمد . به او گفتم : پرفسور سیویم من دیگر کرونا ندارم چون هفت بار عطسه کردم و طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی فرد مبتلا به کوید۱۹ نمی تواند عطسه کند. 

او دستور آزمایش داد  و ما منتظر ماندیم.  فردا صبح پسر عزیزم خندان و شاد به اتاق  آمد و گفت : پدر جان ما از بخش مراقبت های ویژه به بخش عمومی می رویم‌ . چون شما دیگر مبتلا به کرونا نیستید. 

پنج روز نیز در بخش عمومی بودیم و بعد به منزل رفتیم. پس از چند روز فرزند عزیز دیگرم گفت: شما طی این بیماری اصلا دچار ترس نشدید، علتش چه بود؟  

گفتم:  چون این طور برایم مسجل شده بود که شفای از این بیماری فقط به خداوند بستگی دارد ، پس فقط به او دل بستم. درست است که باید به درمان طبی حتما روی آورد ولی این بیماری هفتاد گونه خناس بازی دارد و بسیار ی قویتر ازمن و با امکانات بیشتر پزشکی جان باخته اند. پس فقط خدا را در دل خود جای دادم و او ترس را بیرون برد.

در این فکرم که چگونه می توان آن روحیه متکی به پروردگار را همیشه حفظ کرد؟ کتاب دینی ما می گوید:« با یاد و ذکر خداوند، قلب و دل آرام می گیرند.»

 پس فایده اصلی دین و خدا این است که در سختی‌ها می توان آرامش خود را حفظ کرد و این بدون شک به درمان بیماری و تحمل زمان  سنگین آن کمک می کند.

امیر تهرانی



کتابی مشهور که از یک بحث دوستانه وجود آمد

کتاب «تحقیق در باره فهم بشری» نوشته جان لاک تاثیر شگرفی بر طرز تصور جامعه فکری و  علمی مغرب زمین بویژه  انگلستان گذارده است . نکته جالب آنکه  این کتاب از یک بحث و جدل  بوجود آمد. 

یعنی ایده اصلی کتاب تحقیق درباره فهم بشری زمانی در ذهن جان لاک شکل گرفت که او با چند تن از دوستانش سرگرم بحث فلسفی بود و به خاطرش گذشت پیشرفت در بحث برایشان ممکن نیست، مگر آنکه بدانند ذهن قابلیت پرداختن به چه موضوعاتی را دارد و کدام مسائل از توانایی درک آنان خارج است.

او در این کتاب همه امتیازات را به تجربه عملی می دهد و می گوید: آنچه ما عملا و از را حواس پنجگانه و بصورت تجربی بدست می آوریم صحیح است.  این طرز تفکر باعث گردیده که جامعه علمی و فکری انگلیس و حتی مردم آن نسبت به خیلی از گفتار ها و نوشتارها و ایده ها مشکوک باشند. البته نمی توان نقش این کتاب را در پیدایش دانشمندانی مانند نیوتن و...انکار نمود. 

از سوی دیگر هم جان لاک و هم کانت به این نتیجه رسیدند که ذهن توانایی درک موضوعات « به آنسو رونده» یا فرا تجربی را ندارد. 

بر این اساس موضوعاتی مانند خدا ، روح و...نمی توانند توسط بشر درک شود. 

مخالفان لاک و کانت بر این باورند که ممکن است ما علم به خود نداشته باشیم و لی علم به علم خود داریم .ضمنا تفکرات منطقی می تواند ما را از وجود یا عدم وجود چیزهایی که به تجربه در نمی آیند آگاه سازد.

امیر تهرانی