شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

خدا به چه کار می آید؟

روزی در دوران سیاه کرونا مشاهده کردم  پسرانم با یکدیگر به آرامی صحبت می کنند. با توجه به آن که قدری بیماری داشتم حدس زدم که در باره من صحبت می کنند. نزد آنان رفته و پرسیدم چه شده است؟ به من گفتند : از طریق وزرات بهداشت پیام زده اند که شما به کرونا مبتلا شده اید و باید در خانه بمانید و خارج نشوید!  

من دریافتم که فرزندان عزیزم با نگرانی این مطلب را به من اعلام کردند و می ترسیدند که من بخاطر حساسیتی که به بیمار شدن دارم دچار وحشت شوم.ولی خوشبختانه چنین نشد و من به بستری شدن در خانه  رضایت دادم و پزشک و پرستار از بیمارستان می آمدند و صبح و شام تزریقات مربوطه انجام می شد. یک هفته سنگین همراه با بی خوابی های شبانه گذشت و من آرام بودم.نگران بنظر نمی رسیدم.سپس تب قطع شد ، روز نهم  هنگام بر خاستن و راه رفتن دچار تنگی نفس شدید شدم. البته وقتی روی تخت بودم و استراحت می کردم  دستگاه اکسیژن بهنگام استراحت به بینی ام وصل بود و مشکلی نداشتم.

همان روز با آمبولانس مرا به بیمارستان بردند و پزشک به من گفت : ۵۵ در صد ریه شما در گیر شده است. 

هشت روز هم در بیمارستان بستری شدم . روز نخست ،پزشک متخصص خانم پرفسور سیویم به پسرم گفته بود: پدر اگر امشب را بگذراند زنده می ماند و اگر نتواند دیگر امیدی نیست. 

می توانم حدس بزنم که فرزند عزیزم در آن لحظه چه تجربه سخت روحی را تجربه کرده بود.ضمنا چون این مکالمه در مقابل اتاق بستری شدن من صورت گرفت از نگاه های نگران آنان فهمیدم که چه می گویند. وقتی پسرم به داخل اتاق آمد با لبخند نگاهش کردم و باز او فهمید  که من آرام هستم . او گفت : دکتر می گوید امشب را بگذرانیم بهبودی حتمی است. من باز لبخند زدم.

غروب شب ششم بود که با خود گفتم فالی به دیوان حافظ بزنم و خبری بگیرم . در مطلع صفحه آمد :

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است!

امیدم بیشتر شد و لی موضوع و پیام حافظ را کاملا متوجه نشدم. تا این که  یک ربع ساعت بعد هفت بار پشت سر هم عطسه کردم. 

ساعت هشت شب دکتر برای معاینه آمد . به او گفتم : پرفسور سیویم من دیگر کرونا ندارم چون هفت بار عطسه کردم و طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی فرد مبتلا به کوید۱۹ نمی تواند عطسه کند. 

او دستور آزمایش داد  و ما منتظر ماندیم.  فردا صبح پسر عزیزم خندان و شاد به اتاق  آمد و گفت : پدر جان ما از بخش مراقبت های ویژه به بخش عمومی می رویم‌ . چون شما دیگر مبتلا به کرونا نیستید. 

پنج روز نیز در بخش عمومی بودیم و بعد به منزل رفتیم. پس از چند روز فرزند عزیز دیگرم گفت: شما طی این بیماری اصلا دچار ترس نشدید، علتش چه بود؟  

گفتم:  چون این طور برایم مسجل شده بود که شفای از این بیماری فقط به خداوند بستگی دارد ، پس فقط به او دل بستم. درست است که باید به درمان طبی حتما روی آورد ولی این بیماری هفتاد گونه خناس بازی دارد و بسیار ی قویتر ازمن و با امکانات بیشتر پزشکی جان باخته اند. پس فقط خدا را در دل خود جای دادم و او ترس را بیرون برد.

در این فکرم که چگونه می توان آن روحیه متکی به پروردگار را همیشه حفظ کرد؟ کتاب دینی ما می گوید:« با یاد و ذکر خداوند، قلب و دل آرام می گیرند.»

 پس فایده اصلی دین و خدا این است که در سختی‌ها می توان آرامش خود را حفظ کرد و این بدون شک به درمان بیماری و تحمل زمان  سنگین آن کمک می کند.

امیر تهرانی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد