شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی
شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی: استادی بنام "گربه"


شبه یادداشتها

۳۰ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی:

استادی بنام  "گربه"


تاریخ عرفان در سرزمین ما بسیار بسیار غنی و بی نظیر است. چهر ه هایی جاودانه هم چون؛ عزالدین نسفی،  عطار نیشابوری،مولوی، حافظ، شبستری، حلاج، میر علی همدانی و...از بزرگان و مشاهیر عرفان در جهان بشمار می آیند.

 هریک از این بزرگان شاگرد بزرگان دیگری بوده اند و از آنان سیر و سلوک عرفانی را آموخته اند. ولی وقتی یک عارف معاصر یک " گربه" را استاد خود معرفی می کند شنونده در حیرت غوطه ور می شود. 

این عارف پاکدل و پاکنهاد گفته بود:

روزی برای خلوت گزینی  و تجربه ساعات تنهایی با خدا و به امید ورود به باغ بهشت و چشیدن طعمه میوه های درختان بهشتی به جایی خلوت رفته و در اتاقی بر روی حصیری نشستم. 

هوا بسیار سرد بود و برف سنگینی می بارید. برای آن که از سرما یخ نزنم منقلی از ذغال در مقابل خود نهاده و چون آتش درون خودم افروخته نشده بود، آتش منقل را بر افروختم.

گرمایی بر خاست و شروع به گرم کردن خود نمودم که ناگهان از اتاق مجاور و از میان دری که نیمه باز بود گربه ای به درون اتاق جسته و در کنار من و در نزدیکی منقل آتش نشست. گربه از سر ما می لرزید و لی گرما اندک اندک او را نیز آرام ساخت.

بجای خلوت با خدا محو نگاه ها و آرامش گربه شدم. گویی  گربه  در کنار آتش و من به آرامشی و امنیتی دوست داشتنی رسیده بود.یک ساعت گذشت،  می خواستم بر خاسته و باز گردم ، ولی نگاه های ملتمسانه گربه باعث شد که بازهم بمانم و آتش منقل را زنده نگاه دارم.

ناگهان پرسشی  در ذهنم شکل گرفت: کجا بروم ؟ این گربه به من پناه آورده است.باید بمانم تا او خودش برود.

سپس حالت گربه را به خود منتقل کردم. گویی نگاه هایش به من می گفت :"من به تو پناه آورده ام، تو نیز به خدا پناه ببر، خود را در کنار او ببین!"

با تجربه این حالت سر بر آسمان بر داشته و به پرودگار گفتم: "این گربه به من پناه آورده من نیز به تو پناه می آورم. "

 ناگهان درون خود احساس گرمایی کردم که از جنس زمینی نبود. معناهایی را دریافتم که در کتابها               نمی یافتم . حالتی فریبا و خوش و پر ابهت بر من چیره شد  که با هیچ ریاضتی بدست نمی آمد...و من همه اینها را به آن  "گربه" مدیونم و استاد حقیقی من همان" گربه " بود.

امیر تهرانی

ح.ف


شبه یادداشتها :۲۹ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی : ملت عشق یا چهل قانون عشق؟


شبه یادداشتها

۲۹ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی


ملت عشق یا چهل قانون عشق؟

الیف شافاک نویسنده ترکیه ای ساکن انگلیس کتابی با عنوان" چهل قانون عشق" دارد که  در آن از شمس تبریزی و مولانا جلال الدین شاعر و عارف نابغه ایران به کرات سخن به میان آورده است. این کتاب در ایران تحت عنوان" ملت عشق " ترجمه شده است. چند روز پیش مصاحبه ای با متر جم کتاب را می خواندم که ایشان متذکر شده بودند: هرکس بگوید الیف شافاک کتابی با عنوان " ملت عشق " دارد دروغ گفته چون او هر گز چنین کتابی ننوشته است. 

خوب جناب مترجم ! این اسم را خود شما روی ترجمه کتاب گذارده اید، بقیه را چه گناه و تقصیر؟  آنانی که کتاب را به فارسی خوانده اند کتاب را با نام " ملت عشق" می شناسند.

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها :۲۹ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی: دلم بحال راننده تاکسی سوخت.



شبه یادداشتها

۲۹ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی:

دلم بحال راننده تاکسی سوخت.

راننده تاکسی حدود شصت سال و شاید بیشتر داشت. آدرس را به او گفتم و با اشاره او سوار شدم. به محض این که درون تاکسی نشستم پرسید : مال کدوم مملکت هستی؟ طرز پرسش طوری بود گویی مسئول اقامت دادن و یا تحقیق در باره امور خارجیهاست. 

وقتی گفتم ایرانی هستم طوری صورتش بهم ریخت که گویی با دشمن روبرو شده است . طوری چک و  چانه اش را بهم پیچاند که باخود گفتم : نکنه سکته ای بزنه؟

بعد راه را دور کرد از مسیر های نا مربوط رفت ...هنوز به آدرس نرسیده بودیم که یک سربالایی را نشان داد و گفت: اونها اونجاست! و مرا پیاده کرد و خود همان مسیر را رفت.

کرایه من ۲۳ تا شده بود،  پنجاهی دادم بیست و پنج تا برداشت. بدون این که منو نگاه کنه ۲۵ تا برگردوند. 

بله,,!فقط دو واحد کمتر! دلم بحالش سوخت . 

چون من در کشور او زندگی و کار می کنم . همه قوانین را رعایت می کنم. قانون شکنی نمی کنم. دزدی        نمی کنم...و لی ده برابر آنچه که او  در تمام عمر بدست آورده و می آور د بدست می آورم...

مشکل او و امثال او در تمام سرزمین ها این است که هوشمند نیستند ...در هاله ای از کینه ها و حسادتها بسر می برند...ولی هیچکدام  این میوه های باغ ابلیس درمان کننده و  چاره ساز نیست.

بلکه خوشبختی هوشمندی ، درایت ، کاردانی و برنامه ریزی می خواهد. اگر او چنین بود هم اکنون یک موسسه ای ، شرکتی و یا چنین امکاناتی داشت و ده تا راننده جوان حقوق بگیر ا و بودند...نیاز به دو واحد پول دزدی نبود...دلم بحال پیر مرد راننده تاکسی سوخت!!!

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها: ۲۸مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی : عیسی مسیح گفت: اگر مرا می بینی باید فرستنده مراهم ببینی!


شبه یادداشتها

۲۸مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی :

عیسی مسیح گفت: اگر مرا می بینی باید فرستنده مراهم  ببینی!

در انجیل یوحنا در باب ۱۲ و آیه ۴۴ سخن متینی از زبان عیسی مسیح آورده شده که خطاب به مردم آن زمان و حتما مردم زمانهای بعد گفته بود:

"اگر به من ایمان آورید در واقع به خدا ایمان آورده اید، چون آنکه مرا دیده  گویی فرستنده مرا دیده است..."

 همه پیامبران الهی از دو مرجع سخن گفته اند: فرستنده و فرستاده و همواره نخستین مرجع یعنی فرستنده در بند این جهان نبوده و لی دومین یعنی فرستاده گرفتار زمین و زمینیان و دیر فهمی و یا ضدیت آنان بوده است.

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها: ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی :کبیر عارف مشهور هند: در مورد پاکی و ناپاکی چنین گفت:...


شبه یادداشتها

۲۸ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی


کبیر عارف  مشهور هند:در مورد پاکی و ناپاکی چنین گفت:

روزی کبیر عارف مسلمان هند که پانصد بیش زندگی می کرد با دو راهب بزرگ و والا مقام هندو در کنار رود گنگ نشسته و از هر دری سخن می گفتند.

 راهبان به کنار رود گنک آمده بودند تا در آن غسل کنند و گناهان خود را پا ک نمایند. در اثنای صحبت، یکی از راهبان تشنه شد و کبیر جام خود را در رود گنگ زده و آنرا پر از آب کرده و به راهب تعارف کرد. ولی راهب آن را قبول نکرد. چون معتقد بود که کبیر به طبقات پائین مردم هند تعلق دارد و در حالی که خودشان به طبقات بالاتر تعلق داشتند.

کبیر  راهب هندو را مورد خطاب قرار داده  و گفت: 

"اگر آب رود گنگ نمی تواند جام کوچک مرا پاک کند و تطهیر نماید چگونه می تواند گناهان شما را از وجود شما پاک کرده و بزداید و شما را پاک گرداند؟ "

امیر تهرانی

ح.ف