کارت تبریک تولد ی از سوی فرزندم
بیست و پنج سال گذشت تا ناگهان فهمیدم برای روز تولد بیست و پنج سال پیش من ، فرزندم کارت تبریک خود را با عنوا, ن زیر انتخاب کرده بود:
!Dad You are a King
پدر تو یک سلطانی !
در آن زمان من به متن تبریک فرزندم و خط بسیار زیبایش توجه کردم ولی به نمادی که با تصویر یک تاج و جمله :تو یک سلطانی بر روی کارت نقش بسته بود توجه نکرده بودم.
این البته نشانگر حقیقتی بس بزرگ و زیبا ست که فرزند ما پدر خود را چون سلطان و فرمانروا ببیند. و آنچه ما می باید به آن توجه کنیم این است که پیامهای فرزندانمان را که بر نوشته ای، کارت تبریکی، نامه ای و...می نویسند بخوانیم و دریابیم که آنان با چه عظمتی به ما نگاه می کنند و مبادا که ما به این عشق و علاقه آنان بی توجه باشیم.
امیر تهرانی
کلاویخو نماینده شاه اسپانیا در زمانی که تیمور لنگ بر آسیا حکم می راند و خون انسانها را هم چون باران بر زمین می ریخت در راس یک هیات اروپایی و برای ایجاد دوستی بیشتر بین اروپا و حکومت تیمور به ایران نیز سفر می کند و از مناطق متعدد سرزمینمان می گذرد.
کلاویخو سفرنامه ای دارد و شرح روز به روز این سفر را نوشته است. بنابر گزارش او در مسیر بازگشت وقتی از ارزنجان به سمت خوی طی مسیر می کرده به دهکده ای بنام «دلیلار کنت»می رسد که معنای آنرا او و احتمالا بر اساس گفته های مردم محلی به «ده دیوانگان» تعبیر کرده است.
سپس او دیوانگان را اینطور معرفی می کند که این دیوانگان گروهی از مردم این دهکده هستند،که همه وارستگان و دست از دنیا شستگانی هستند که لباسی کهنه بر تن دارند و مردم برای تبرک و دعا به نزد آنان می آیند . آنان در گرما و سرما با همان لباس مندرس وکهنه و با پای پیاده در جاده ها حرکت می کنند .
میماند که انسان دریابد :دیوانه کیست؟و عاقل کیست؟
کلاویخو گزارش می کند که تیمور خونریز وقتی به دهکده دیوانگان می رسد شبی را نزد بزرگ این دیوانگان منزل می کند.
در تاریخ گزارشاتی موثق داریم که یکی از مردان راه خدا موفق شده بود برای صدها و صدها تن از مردمان که به حکم تیمور به مرگ محکوم شده بودند حکم نجات از مرگ بگیرد. بطور حتم بخاطر همین ویژگیهاست که سعدی شیرازی سروده بود:
شب مردان خدا روز جهان افروز است.
هم چنین این گزارش مرا به یاد مردی بنام «آقا نباتی» می اندازد که بر روی الاغی سوار می شد و در محله های دور و نزدیک حرکت می کرد و به مردم نبات مجانی می داد.
من همیشه در این فکر بودم که چرا آقا نباتی از مردم هیچ گونه پولی قبول نمی کند. چرا او اصرار دارد حتما نباتها را از اوبپذیرند، آنهم مجانی!
بعد ها از مادر عزیز خود شنیدم که آقا نباتی کشاورزی می کرد و از این را ه امرار معاش می نمود.
در ضمن خانه او در مرز ورودی به تهران منزلگاهی رایگان برای بیمارانی بود که برای معالجه به تهران می آمدند و جایی برای اسکان خود و بیمارشان نداشتند.
ایکاش آقا نباتی دیگری نیز پیدا می شد تا هموطنان عزیز و محترمی را که از شهر ها و روستاهای ایران به تهران می آیند تا بیمارشان را در بیمارستانهای تهران معالجه کنند بطور موقت در جایی آبرومند اسکان بدهد. چون بسیاری از این عزیزان شبها در کنار خیابان و در پناه دیوار همان بیمارستان ها می خوابند که عزیزشان در آن بستری است.
آن باصطلاح دیوانگان که شب و روز در خدمت مردم بودند و آن آقا نباتی ها یا ناگهان از صفحه روزگار محوشدند و یا آن قدر تعداشان اندک شده که کفاف نیاز ها را نمی کنند.
قطعا هم به همین دلیل است که برخی از مردم گرفتار ما ناچار در پناه دیوار بیمارستانی و در پیاده رو خیابانی می خوابند.
امیر تهرانی
در یکی از شورت استوری های آموزشی فکر مثبت ،آمده بود:
هر گز با کسی که توهین را به زبان شوخی بیان می کند ارتباط نداشته باش!
صد در صد این مطلب صحیح و در ضمن ترس آفرین است.چون یکی از بستگان ما دری من که تا خرخره اش به پدر و مادر من وامدار است و حتی ثروتش را مدیون مادر من است و خودش در مقابل یکی از بزرگان این سرزمین اعتراف کرد که هرچه دارد از پدر من دارد، ولی هروقت که ما را می دیدید یک مطلب خیلی پیش پا افتاده را بصورت توهین شوخی آمیز هم چون تیر در فلاخن بسوی ما پرتاب می کرد. حتی این شوخی ها را متوجه پدر در گذشته ما می نمود که به اندازه پدر به این غول ناقص الخلقه محبت کرده بود. یک روز که داشت عوعو می کرد ، همسر عزیزم به او گفت: شما هیچ خاطره خوبی از پدر اینان به یاد ندارید؟
یک مرتبه فهمید چه غلطی کرده افتاد به دست و پا ...و سعی کرد غلطش را اصلاح کند.ولی دیگر سیلی را خورده بود. ما هم از آن روز به بعد روش خود را در پیش گرفتیم و او را از خود کنار گذاشتیم.
یک مورد هم از آشنایان اجباری دارم که به همین بیماری مبتلاست . به همین دلیل اصلا برای من وجود ندارد و خودش هم به همین اعتراف می کند که من از او فرار می کنم.
من این روش را از پاییلو کوییلو یاد گرفتم که می گفت: خودت را از چنین افرادی بگیر! این بد ترین تنبیه برای اینان است.
امیر تهرانی
در ویرگول یاداشتی در مورد انسان خردمند و خرد ورز یافتم که طی سی شماره و سی اصل چنین انسانی را معرفی می کند:
1- صبر کردن را به خوبی میفهمد و به کار میبندد.
من اضافه کنم: ولی آن قدر صبر نمی کند و نرمی نشان نمی دهد که او را هم چون میله داغ شده خم کنند.
2- قبل از بررسی کامل تمام جوانب، «نتیجهگیری» نمیکند.
3- تحمل کردن را خوب بلد است و به دیگری فرصت ابراز وجود میدهد.
من اضافه کنم: تحمل کردن با اجازه ابراز وجود به دیگران ارتباطی ندارد . فرصت ابراز وجود دادن به دیگران احترام به حقوق بشری است، و تحمل باید از نوع منطقی و سودمند باشد.
4- به موقع پیشرو و به موقع دنبال کننده است.
5- هنر خوب گوش دادن را بلد است.
6- در تله تجربه نمیافتد.
من اضافه کنم: در تله گذاری دیگران نمی افتد و این کار نیاز به هوشمندی ، دانش ، آگاهی و احتیاط فراوان است.
7- همیشه مشتاق شنیدن و یادگرفتن است.
8- اگر در جمعی ابراز وجود نکند، احساس بدی ندارد.
من اضافه کنم: نباید ابراز وجود نکردن ویژگی ذاتی او شود. چون در این صورت مانند پر کاهی است که او را به این سو آنسو می اندازند.
9- مسئولیت پذیری را با تمام وجودش میفهمد و عمل میکند.
10- سرمایه اصلیاش «سکوتش» است.
من اضافه کنم: آنجا که باید سکوت ، سکوت می کند و جایی که باید سخن گوید زبان به سخن گفتن می گشاید.
11- اعتبار سنجی دقیق و موشکافانه قبل از تحلیل هر چیزی را خوب بلد است.
12- با شهامت میگوید : «من بلد نیستم» ، «من مطلع نیستم» ، «نمیدانم» ، «اجازه بدهید مطالعه کنم»، «باید از کسی بپرسم».
من اضافه کنم: اجازه بدهید مطالعه کنم، اجازه بدهید فکر کنم جامع تر از بقیه موارد است.
13- در فرستادن و ارجاع دادن افراد به آگاهتر از خودش «لحظهای» درنگ نمیکند.
14- مرز میان تواضع و خاکساری و عزت نفس پایین را میفهمد.
15- اگر میگوید بلد نیستم، ژست تواضع نمیگیرد.
16- در تقسیم منابع یادگیری گشادهدست است و «بیدرنگ» دیگران را در جریان جزئیات منابع یادگیریاش قرار میدهد.
17- روی تکتک واژگانی که قرار است بیان کند «فکر کرده» است و زمان گذاشته است.
18- در بیان هر مطلبی، به مخاطب توجه ویژه دارد.
19- مخاطب را بنا به ظرفیت جذب محتوا و درک او از سخنانش به خوبی هدایت میکند.
20- در رفتار کردن با دیگران «صداقت» دارد.
21- رفتارهایش به مرحله «Assertive» رسیدهاست.
22- زمانش را به دقت و با سنجههای دقیق «مدیریت» میکند.
23- سرش شلوغ نیست، چون به خوبی بلد است وظایف را طوری تقسیم کند که برای زندگی هم زمان بماند.
24- زندگی را با تمام وجودش درک و زندگی میکند.
25- در رفتار با دیگران، ضمن حفظ احترام و شأن آنها، حدود و حریم خودش را رعایت میکند.
26- آماده است هر لحظه همهچیزش را به یکباره از دست بدهد.
من اضافه کنم: نیازی به این ویژگی نیست، مگر آن که علیرغم پایداری و همه کوشش های او چرخه زمان طوری حرکت کند که او بناگاه همه چیز را از دست بدهد.
27- برای شروع مجدد کردن و ساختن همه چیزهایی که از دست رفته «همیشه» آماده است.
28- با غرولند و شکایت و اتهام به دیگران به خاطر پوشش ضعفهای خود میانهای ندارد.
29- در سیاهترین و تاریکترین روزها، قادر است کلمات دقیقی از امید و روشنایی بیان کند.
30- به دیگران امید واهی نمیدهد. راه درست را هر چند سخت و صعب نشانشان میدهد و خود به عنوان اولین نفر، در پیشاپیش دیگران قرار میگیرد.
و من اضافه کنم,:
31-انسان خردمند ابداع گر است و در پی پیدا کردن راه حلهای جدید و سازنده و اکتشاف و اختراع است. و گرنه همواره باید بر سر سفره دیگران بنشیند.
امیر تهرانی
پرسش شگفتی است؟ چرا ما انسانها هنوز هستیم وچرا نسل انسانی ادامه یافته است؟ در حالی که طبق قوانین مسلم زیست شناسی و در مقایسه با سایر جانداران که حیوان نام دارند و انسان هم نوعی حیوان است، و با توجه به آن که قدرت بدنی آن جانداران از انسان بسیار بیشتر است و در مقابل سرما و گرما و فشارهای طبیعی بسی قوی تر از انسان می باشند ,می بایست که نسل انسانی خیلی پیش از این از بین رفته و منقرض شده باشد.
اما انسان هست و نه تنها هست و به زیستن ادامه می دهد ،بلکه آن جانوران قوی تر از خود را به خدمت خویش در آورده، طبیعت را مورد تصرف قرار داده و بر طبیعت و جهان حکم می راند.
پس چه اتفاقی افتاده که انسان موفق به انجام چنین کارهایی شده است؟
راستش را بخواهید اتفاقی نیفتاده است، فقط انسانها به کمک یک ویژگی که در آنها وجود دارد هنوز که هنوز است هستند و علاوه بر این سلطان طبیعت هم شده اند. آن ویژگی نیز خرد است .
انسان خردمند ، جهان و هر چه در آن است را به تصرف خود در آورده و بیم آن می رود که دیگر جانداران در پرتو همان خرد او و اقدامات تند و تیزش از روی زمین محو شوند.
از سوی دیگر انسان دارای یک اسلحه وحشتناک است که دیگر جانداران یا ندارند و اگر دارند در مقایسه با انسان بسیار ضعیف است.این اسلحه وحشتناک و قدرتمند نیز «هوش » انسان است.
از دیگر سوی، اگر خود انسانها را با هم مقایسه کنیم، در می یابیم ، هر گروه انسانی که از خرد و عقل خود بیشتر استفاده می کند و هوش خود را بدرستی بکار می برد بر دیگر گرو ه ها که چندان با خرد وهوش کاری ندارند بر تری دارد.
به همین دلیل بوده که فردوسی شاهنامه را با این شعر آغاز کرده است:
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم جان جهان نسپری
اگر پرسیده شود که نشان خردمندی چیست؟ شاید پاسخهای زیر را بتوان بکار برد:
-انسان خردمند :
-ابتدا مطالعه و بررسی می کند، می اندیشد و سپس پیش می رود.
- انسان خردمند بدنبال آگاهی و دانایی است.
- انسان خردمند مطالعه گر است، با کتاب و علم و دانش سر و کار بسیار دارد.
- انسان خردمند بی جهت و بی احتیاط خطر نمی کند و خود را بدرون آتش پرتاب نمی کند.
- انسان خردمند حسابگر است.
و...بقیه را شما به فهرست بیفزایید!
امیر تهرانی