شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی
شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

وقتی بدنبال هیولا هستند چنین عمل می کنند:

برخی از سازمانهادر غرب وقتی بدنبال خائن   می گردند شیطانی  ترین و پلید ترین ویژگیها را بعنوان کلیدهای اصلی شناسایی گرگهایی از نسل دیوان و ددان بکار می گیرند. 

این انتخاب شده ها باید از لحاظ روحی چنان تسخیر شده و در ضمن فروریخته باشند که در سرزمین مادری خود دست به هر جنایتی و خیانتی بزنند.

   تجربه نشان داده که این گونه افراد به جانورانی مطیع تبدیل می شوند. 

ویژگیهایی اصلی یک خیانتکار به سرزمین مادری موارد زیر را در بر می گیرند:

1- نفرت از وطن همه وجود آنان را فرا گرفته باشد. 

2-برده و بنده پول و ثروت باشند.


3 - صدمه ای دیده  و لطمه خورده باشند باشند که حاضر به انجام هر گونه جرم و جنایتی باشند.

۴- در صورت امکان از لحاظ سیاسی برده وار در خدمت گروهی و یا عده ای بوده و بخاطر آنان حاضر به انجام هر جنایتی باشند.

اما وقتی قرار است که  موسسات مزبور اشخاصی برای خودشان  کار یابی  کنند ویژگیها  کاملا تغییر پیدا می کنند. 

چون  اشخاص  مورد نظر باید همگی خودی بوده و  متخصص ناکس شناسی و هیولا شناسی و  دارای  ویژگیهای مثبت و اخلاقی زیر باشند: 

1-نیاز مادی نداشته باشند.

2-در بند سکس و هوسبازی نباشند.

3- هیچ گونه نارضایتی اجتماعی، سیاسی ، شغلی نداشته باشند.

4-سراپا آماده جانفشانی برای وطن خویش باشند.


امیر تهرانی

ماجرای تپه شنی

ابهام و قطعیت

از یک تپه شنی دانه ای شن بر دارید، و این کار را ادامه دهید زمانی می رسد که فقط یک عدد شن باقی میماند. آیا توانستید تشخیص بدهید ، چه زمانی تپه شنی دیگر تپه شن به شما ر نمی آمد و خطر نابود ی تپه شنی احساس می شد. بس مسلم است که نمی توانستید.

عمر، دارایی، سلامتی و...نیز همین گونه اند...هر زمان  و بتدریج از آنان کاسته می شود، و اگر قدر هریک را ندانیم و استفاده درست از آنان بعمل نیاوریم زمانی می رسد که فقط یک واحد از آنان باقی مانده است.

امیر تهرانی

چرا نیست ، چرا نمی شود، چرا نداریم؟

برخی اوقات فکر می کنم اگر چیزی را که آرزویش را دارم بدست  آورم ، این بدست آوردن مانند رسیدن به گنج شایگان و ورود به بهشت های تازه با طراوت است.  راستش می تواند چنین باشد و بشود. چون  دستیابی به نداشته ها می تواند معجزه ای کند  که   جریان زندگی مادر   مسیری مجلل و باشکوه و رویایی به جریان افتد.

در باز دید از نوشتارهایی   که از کارهای علمی پورسینا و در وبلاگ مربوطه اش آورده ام به نوشته زیر برخوردم که تاریخ انتشار آن به یکی دوسال پیش بر می گردد. در جایی از آن  نوشته پاسخ پرسش خود را یافتم. البته اگر بپذیریم که مانند پور سینا به جهان نگاه کنیم:

"چرا بعضی چیزها وجود ندارند؟ علت نیستی ها چیست؟

پورسینا فیلسوف و پزشک نامدار ایرانی در کتاب اشارات و تنبیهات خود موجودات را به واجب ممکن و ممتنع تقسیم کرده است. خلاصه نظرات او این است که:
-اگر چیزی برای وجود داشتن فقط و فقط به خودش و ذات خود ش بستگی داشته باشد و جود ش واجب باشد و چیزی دیگر آنرا بوجود نیاورده باشد آن واجب الوجود است.


-اگر موجود وجودش علت داشته باشد و جودش معلو ل باشد ممکن است وجود پیدا کند و ممکن است وجود پیدا نکند و وجوش وابسته به علت وجودی آن است.


- از دیگر سوی یک موجود که علت دارد و ممکن الوجود است به همان اندازه که امکان وجود دارد به همان اندازه امکان دارد در عدم بماند و وجود پیدا نکند.
هم چنین   می دانیم اگر چیزی موجود بشود علت دارد، ولی آیا چیزی که بوجود نمی آید و در عدم باقی میماند نیز علتی دارد که در نیستی باقی میماند؟
( این همان نکته است که می تواند تسلی بخش همه ندارها در ارتباط با آنچه ندارند باشند و یا این که آنان  را به فکر وادارد که چرا چنین حکمی بر آنان تحمیل شده است؟ )

 باز پورسینا توضیح می دهد  ؛ چرا بعضی چیز ها     وجو د ندارند؟ و دو پر سش مطرح می کند:

آیا چون علت وجودی آنها موجود نیست این ها در عدم بسر می برند؟ 

و یا این که نیستی و عدم به ذات خود آنها بستگی دارد؟

چون نیستی چیزی نیست که حتما از ویژگیهای ممکن الوجود ها باشد، پس این عدم و نیستی از کجا آمده است؟

اصلا و دریک کلام: آیا نیستی هم علتی دارد؟ و منشاء آن چیست و کجاست؟

( آیا اگر ما دارای امکانی نیستیم ،  چیزی را نداریم ، ثروتمند نیستیم، کاملا سالم نمی باشیم، آیا این نداشتن هم  علت پنهانی دارد که ما بر آن آگاهی نداریم؟)

بعضی از متفکران و فیلسوفان پاسخ داده اند که نبودن علت برای ایجاد و بوجود آمدن چیزی همان علت نیستی و عدم آن است. 
چون وقتی علت ایجاد چیزی وجود ندارد آن چیز یعنی معلول و یا ممکن الوجود هم بوجود نخواهد امد.
( اگر چنین است ، چه عاملی باعث و بانی نداشته های ما است؟ خدا، جهان، روزگار، و یا خودمان؟  چون روانشناسی موفقیت اصرار دارد به ما بقبولاند که اگر نداریم بخاطر آن است که خود نخواسته ایم. ولی خیلی چیزهایی هم هست که  از دست ما خارج است. یعنی نداشتن و کمبود ها برخی  اوقات در حیطه اقتدار ما نیست.  آیا جهان ، روز گار و یا سرنوشت در اینطور مواقع مارا تحت سیطره اصل ممنوعیت قرار داده اند.؟)
اصل ممنوعیت در فیزیک ذرات بنیادی
در فیزیک ذرات بنیادی اصلی بنام " اصل ممنوعیت " و جود دارد که می گوید هر ذره نمی تواند هر گونه که بخواهد تجزیه شود.
مثلا ذره الکترون نمی تواند تجزیه شود. پروتونها نمی توانند تجزیه شوند. یعنی تجزیه به ذرات دیگر برای آنان ممنوع است. و الا همه عالم که از الکترون و پروتون تشکیل شده ظرف چند دقیقه متلاشی می شد.

و یا این که یک ذره طی یک ثانیه تجزیه می شود آنهم فقط به دو ذره مشخص و تجزیه آن به هیچ صورت دیگر ممکن نیست.

 در حالی  که ذره ای پس از سالها تجزیه می شود و آنهم به ذرات بخصوصی و این قاعده هیج وقت تغییر نمی کند. این اصل ممنوعیت است.

راستش این ممنوعیت های دنیای ذرات بنیادی  صد در صد به سود جهان و موجودات است و اصلا علت بقای آنان است.

آیا نبودن ها و نداشتن ها در زندگی ما انسانها   نیز همین گونه اند  و اصلا ممنوع اند که بوجود آیند؟ 
چون اگر بوجود می آمدند نیستی و خرابی ببار می آورده اند.
برای مثال :اگر ما نیز ثروتمند بودیم ، یک جای جهان و یا بخشی و یا تمام زندگی ما زیر و رو می شد؟
 و یا این که همه این سخنها اثر دل خوش کن است ؟
و تمام این بحث ها به دید گاه انسان از جهان بستگی دارد. شاید دیدگاه ما از جهان و احکام آن عوض شود ، اوضاع جهان نیز عوض شود.
آیا واقعا در همه موارد وضع بر همین منوال است؟
امیر تهرانی0


نظم و ترتیب اروپا چگونه پدید آمد؟


برای پاسخ به پرسش فوق  می توان از نظر لارس اندرسون استفاده کرد که در بار ه روش دو سیاست پیشه اروپایی و نظرات اشان در مورد اداره امور یک کشور یعنی توماس هابز و ماکیاولی  گفته است :

"ماکیاولی اطمینان زیادی به توانایی شهریار برای حکومت کردن از طریق ترسی دارد که ناشی از قدرت او برای اعمال قهر و خشونت به اتباعش است. هابز با ماکیاولی هم‌عقیده نیست و فکر نمی‌کند فرمانفرما بتواند تنها با کمک ترس حکومت کند. 

در نظر هابز، اتباع یک کشور  باید از خودشان اشتیاقی به تسلیم و تبعیت نشان دهند، چون به نفع آنان است. 

بنابراین، ترس سیاسی صرفا چیزی نیست که از بالا بر شهروندان تحمیل شود. به‌عکس، ترس سیاسی یک فرایند جمعی است که هم شامل اشتیاق و آمادگی افراد می شود و هم شامل نهادهایی اجتماعی نظیر کلیسا است. 

افراد همدیگر را می‌پایندو اعمال همدیگر را رصد می‌کنند و به همدیگر درباره عواقب برهم زدن نظم اجتماعی هشدار می‌دهند.

 حکومت جبارانه - یعنی همان حکومتی که هابز از آن دفاع می‌کند - نمی‌تواند دوام بیاورد مگر اینکه همه شهروندان آگاه باشند که دیگر شهروندان آنان را می‌پایند و اعمالشان را رصد می‌کنند و می‌توانند آنها را به حکومت لو دهند."


در اروپا و غرب همه همدیگر را می پایند.در انگلستان از هر چهار نفر یکی با سیستم امنیتی کشور در تماس است و اطلاعات می دهد.


امیر تهرانی

آیا در پس هر چیزی مقصودی خدایی هست؟


نویسنده کتاب "گفتگو با خد ا"  به پرسش فوق این گونه پاسخ داده است:
"اجازه بده چیزی به تو بگویم. تو بر این عقیده هستی که خداوند فقط به یک شیوه ظـاهرمی شود. این عقیده بسیار خطرناکی است. این طرز فکر مانع می شـود کـه تـو خداونـد را درهمه جا ببینی. اگر تصور می کنی که خداوند به شیوة خاصی می نگرد، به شیوه خاصی مـیشنود، و به شیوة خاصی حضور دارد، به تو بگویم که همواره در اشتباه بـوده ای . بـه ایـنترتیب، اگر همه عمر به دنبال خدا بگردی، او را پیدا نخواهی کرد.
گفته شده که اگر تو پروردگارت را در پاک و ناپاک نبینی، نصف داسـتان را از دسـت داده ای؛ این « واقعیت» بزرگی است.
خداوند در غم و شادی هست، در تلخ و شیرین هست. مقصودی ربانی، در پس همۀ پدیده ها وجود دارد. و بنابراین، حضوری ربانی در همۀ چیزها باید حس شود.خداوند همه چیز است. و در همۀ پدیده ها تجلی آشکار دارد. "
از کتاب گفتگو با خدا ترجمه توراندخت مالکی
و من بیاد رباعی معروف بابا طاهر شاعر عارف می افتم که گفته است:

به صحرا بنگرم  صحرا تو بینم          به  در یا بنگرم  در یا توبینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت   به هرجا بنگرم آنجا توبینم

خوب!نظر شما چیست؟
امیر تهرانی