شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها ۳ تیرماه ۱۴۰۰ شمسی : بخشی از یک پارک که هم‌چون یک تابلو نقاشی است، مسجدی غوطه ور در شکوه عارفانه


شبه یادداشتها

۳ تیرماه ۱۴۰۰ شمسی


بخشی از یک پارک که هم‌چون یک تابلو نقاشی است

پارکی زیبا و در مثابل قصر اهلام در ده دقیقه منزل ما قرار دارد. بهترین راه برای رسیدن به این پارک و مشاهده قصر راه سر پائینی است. این راه هم‌فال است هم‌تماشا! چون پس از قدری قدم زنی به سمت پایین ناگهان جلوه زیبایی از دریا و در شکل یک تابلو درون قاب از دور نمایان می شود. دیگر آن که من و این خیابان هردو هم نام هستیم : امیر
چند روز پیش که برای استراحت و تفرج صنع و نگاه بر حرکت مردمان و شنیدن صدای خنده کودکان این زیباترین صدای هستی به این پارک رفته بودم، هنگام خروج از پارک ناگهان متوجه شدم یک بخش از این پارک که در کنار خیابان امیر قرار دارد و تقریبا مجزای از دیگر بخش  های پارک است ، نموداری از یک تابلو بسیار زیبای نقاشی است .
این بخش با یک گذرگاه شروع می شود  که از ابتدای پارک شروع شده و طوری جلوه می کند که گویی مانند دو خط راه آهن که در فاصله دور به هم نزدیک می شوند، دو طرف این گذرگاه نیز طوری به چشم‌می آید که گویی در انتهای پارک به یکدیگر می رسند.
در دوطرف این گذرگاه درختان پر برگ و زیبا قرار دارند، با باغچه هایی  که با سبزه فرش شده اند.
حسن دیگر این بخش از پارک خلوتی آن است  و کمتر کسی مایل به گردش در آن است. بجز آنانی که دوست دارند در خود و عالم طبیعت غوطه ور شوند.
عجیب این که من آنروز و پس از چندسال موفق به کشف این بخش از پارک شدم. همان موقع پرسشی در ذهنم جان گرفت: تا کنون چقدر از این مناظر زیبا و دوست داشتنی و پنهان از نظر ها را با بی توجهی ندیده ام؟

مسجدی  غوطه ور در شکوهی  عارفانه
از خیابان تقریبا خلوتی که در محله مااست وقتی به سمت چپ می پیچیم تا به خیابان اصلی برویم، ناگهان مسجدی  سپید که در آن طرف خیابا ن قراردارد  در مقابل چشمان   قرار ی گیرد که در شکوه عارفانه ای غوطه ور است.
در هر فصل از سال که از این گذرگاه عبور کنیم، این شکوه و زیبایی عارفانه موجود است.  این مسجد سپید را در ختان کاج و سپیدار در  بر گرفته اند و شکوه طبیعی  خود را با  رنگ  عرفان مسجد به اشتراک گذاشته اند . اشتراک طبیعت و روح!

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها ۲ تیر ماه ۱۴۰۰ شمسی :نجات از بیدا د گرما و هوای خفه!


شبه یادداشتها

۲ تیر ماه ۱۴۰۰ شمسی

نجات از بیدا  د گرما و هوای خفه!

امروز برای اسکلروتراپی به آنطرف شهر رفتم، همراه فرزند عزیزم ...با تاکسی رفتیم و با تاکسی بر  گشتیم ، را ه طولانی بود، قدری هم ترافیک! در مسیر باز گشت از شدت گرما و بویژه دم هوا و خفکی آن واقعا به مرز نفس بندان رسیده بودم. پای مجروح و بانداژ شده ، درون تاکسی، و هوایی که بشدت شرجی و گرم بود. همه دست بدست هم داده و مرا کلافه کرده بود.

وقتی به خانه  رسیدیم، ناگهان هوا تیره و تار شد، ابر های متراکمی  در  آسمان ظاهر شدند، هوا خنک شد و نسیمی وزید...و بارش باران معجزه گر  آنهم در دوم تیرماه از پهنه آسمان بر زمین فرروریخت...

گرما گر یخت و هوای خنک دلپذیر فضا را فرا گرفت، خفکی به تنفس راحت تبدیل شد...

قدیمیها می گفتند: آب یعنی آبادانی! بر این جمله باید بندهایی  دیگر نیز  اضافه کرد: مثلا آب یعنی نفس کشیدن...

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها دوم تیر ماه ۱۴۰۰ شمسی :جامعه انسانی خوب و سالم چگونه جامعه ایست؟



شبه یادداشتها

دوم تیر ماه ۱۴۰۰ شمسی

جامعه انسانی خوب و سالم چگونه جامعه ایست؟

داشتم در مقالات و نوشته ها و گفتارهای متخصصین و بزرگان بدنبال مشخصات جامعه انسانی سالم می گشتم از هر منبع مطلبی را که بنظرم مهم تر می رسید یادداشت کردم و سرانجام یک فهرست ۱۶ ماده ای حاصل شد:

-خیرخواهی فراوان و خیانت خیلی اندک و نادر است.

-مردم به یکدیگر احترام  می گذارند
-کوچکترها بزرگتر ها را احترام می کنند
-همه در مشکلات یار و غم خوار یکدیگر هستند.
-اکثریت جامعه قانون مدار هستند.
-دودستگی و چند دستگی وجود ندارد.
-مردم از کودکی به کار گروهی علاقمند هستند
-عدالت بر ای همه است.
- آمار طلاق  اندک است.
-خودکشی  اندک  و نادر است.
-عرف اخلاقی جامعه سالم است.
حریم  خانواده حفط می شود.
مصرف گرایی حتی به قیمت قرض و زندان رفتن  وجود ندارد.
رشوه و دزدی  از جمله موارد استثنایی است.
دروغ  زشت شمرده می شو د.
هر کس کار خود و وظیفه اش را درست انجام می دهد.

نظر شما چیست؟

امیر تهرانی
ح.ف
ح.ف

شبه یادداشتها(۳) ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ شمسی : انگلیسیها چه جور آدمهایی هستند؟



شبه یادداشتها(۳)

۳۱ خرداد ۱۴۰۰ شمسی


انگلیسیها چه جور آدمهایی هستند؟

برای ما ایرانیها انگلیس و انگلیسیهاجزئی هستند که بزور به ما چسبیده اند.بطوری که بر خی اوقات تکان نمی توانیم بخوریم. به قول مش قاسم: " بابام جان امان از انگلیسیها!" ...اما حقیقتا اینان چگونه اند؟ چگونه فکر می کنند؟ چرا همه جا هستند و نیستند؟

بهترین پاسخ به این پرسشها را آندره زیگفرید نویسنده و سیاستمدار فرانسوی در کتاب" روح ملتها" آورده است. او که از انگلیسیهااصلا دل خوشی ندارد و علنا این حرف را می زند در باره انگلستان و مردمش در این کتاب می نویسد:

...مثلا  انگلستان در مرحله کودکی بسر نمی برند، گذشت زمان نشان می دهد که روانشناسی آنان در مرحله بلوغ است،

-به چشم شک به همه مسائل نگاه می کنند،

-حتی در خرافه پرستی خود ساده لوحی ندارند،

-عموما جنبه حماقت در آنان کم است،

- با تیز هوشی که دارند، کوشش نکردن و اصول آنرا خوب تشخیص می دهند،

-ریا در اخلاق ندارند

-اینان به خوبی آدمیزاد باور ندارند،(اصل ارزش آدمیت را قبول ندارند.)

-به الفاظ دل خوش نمی کنند،

- هوش را بر عمل ترجیح می دهند،آنهم هوشی که بیشتر جنبه خارجی داشته و خود را نشان می دهد.

قانون مدونی دارند که پایه آن بر بی اعتمادی استَ، 

- همه چیز در این کشور بر اساس قانون مکتوب است


موارد  آخرین از همه موارد بر شمرده  فوق عجیب  تر است:

- یک انگلیسی  یعنی یک فرد ، یک شخص!

-دو نفر انگلیسی یعنی ، یک باشگاه فوتبال!

- سه نفر انگلیسی یعنی امپراطوری بریتانیا

.....

 و ما دویست و یا سیصد  سال است که در گیر با همین انگلیسیم. 

امیر تهرانی

ح.ف




۳۱ خرداد ۱۴۰۰ شمسی از دیروزها : سه روز گرسنگی در بانکوک!



شبه یادداشتها(۲)

۳۱ خرداد ۱۴۰۰ شمسی

از دیروزها :

 سه روز گرسنگی در بانکوک!

نخستین بار که به تایلند رفتم  وقتی  به بانکوک وارد شدم ، فهمیدم که بانکوک شهر محبوب من نخواهد بو د. چون از همان فرود گاه تا هتلی که من و همکارم در آن جا برایمان شرکت جا رزرو کرده بود حدود یک ساعت و نیم طول کشید. 

یعنی قیامتی  کبیری بود از تاکسی ها و اتوموبیل ها که پشت سر هم و نزدیک به هم در حرکت بودند، آنهم در ساعت ۳ نیمه شب ! در حالی که فاصله فرودگاه تا هتل مزبور بدون ترافیک بیست دقیقه راه نبود.

وقتی که مستقر شدیم  تا صبح صبر کردیم و صبحانه مختصری خورده به شرکتی در بخش دیگر بانکوک رفتیم تا میکروفونهای بی سیم سفارش دهیم که بعدا به ایران حمل شود.

ظهر گدشته بود گرسنه  و خسته باز گشتیم ولی هر جا خواستیم غذا بخوریم نتوانستیم  لب به غذاهای تایلندی بزنین. چون غذای عمده ب نج و سوسک بود و غذاهای دیگر هم از روغن و یا گوشتی استفاده کرده بودند که  من حتی از بوی آن نفرت داشتم. 

رفتیم سومر  مقداری بیسکویت خریدیم ولی باز آنهم با همان بوی زننده بود بود و غیر قابل مصرف! . 

د رراه نزدیک به هتل چشممان به یک گاری دستی افتاد که هندوانه می فروخت، یک عدد هندوانه خریدیم و نان هم که با خود برده بودیم (همکارم بخاطر سفر های قبلی نان زیادی با خود آورده بود .) و تا سه روز فقط نان و هندوانه خوردیم.

همین انحصار   غذا در یک نوع  با عث شده بود که بویژه خود من تقریبا گرسنه مانده بودم.

روز چهارم در کمال نا امیدی در حال عبور از خیابان پشت هتل سخومویت بودیم که در آن اتاق گرفته بودیم که ناگهان چشممان به تابلو ی یک رستوران افتاد که بر  بالای آن آیه بسم الله الرحمن الرحیم و زیر آن واژه " مطعم" نوشته بود. 

با عجله به پیش رفتیم و بر روی تابلوی نزدیک در و  در فهرست غذاهایی که در آنجا سرو می شد نام مبارک " چلوکباب" را مشاهده کردیم که با حروف لاتینی بصورت "chelokebab"  نوشته شده بود.

دانستم که ایام گرسنگی به پایان رسیده بود. با شتاب بدرون رستوران رفتیم که بر تعجبمان افزوده شد. چون کارکنان زن در آنجا همه با حجاب اسلامی بودند.  بعدا پرس و جو که  کردیم توضیح دادند که رستوران به گروهی مسلمان از الجزایر تعلق دارد که در کشورشان مشکل سیاسی داشتند بنابر این به  تایلند آمده ود ر آنجا اقامت کرده اند.

بلافاصله دو پرس چلو کبا ب سفارش دادیم که وقتی غذارا آوردند متوجه شدیم که با چلو  کباب فرقهایی دارد. برای مثال به  پلوی آن پسته زده بودند و شاید بادام هم داشت.

هرچه بود غذا را صرف کردیم و از در رستوران که بیرون آمدیم هر دو یمان فهمیده بودبه قحطی زدگان در جهان چه می گذرد.

امیر تهرانی

ح.ف