شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : ۱۱ آبان ۱۴۰۰ شمسی : یک نوشته امید بخش


شبه یادداشتها

۱۱  آبان ۱۴۰۰ شمسی

یک نوشته  امید بخش 

 قدری اوقاتم گرفته بود و فکر از هر سو هجوم می آورد. خیالات منفی  یعنی آن چیزهایی که ایتالیائی ها به آن افکار ظلمانی( Inieri pensieri  ) می گویند که بعدا ثابت می شوند اغلب حقیقت دارند چون امواج سهمگین به ذهنم فشار می آوردند. داغ و ملتهب شده بودم. با خودم گفتم : حتما فشار خونم بالارفته است. یک لیوان آب خنک  خوردم و به سراغ لطیفه ها و جوکهای اینترنتی رفتم...چند تایی جوک با مزه خواندم و از ته دل خندیدم اما ناگهان در میان آن همه جوک به نوشتار  زیر بر  خوردم. شبه یادداشت نبود، خود یاداشت اصل بود:

سه چیز را با  احتیاط بردار:

-قدم  ، قلم    ، قسم

سه چیز را پاک نگهدار:

- جسم ،لباس، خیال(خیلی مهم است)

از سه چیز کار بگیر:

-عقل، همت ، صبر

از سه چیز خود را نگهدار:

-افسوس، فریاد ، نفرین کردن

سه چیز را آلوده نکن:

-قلب ، زبان ، چشم

سه چیز را هر گز فراموش مکن:

-خدا، مرگ ، و دوست خوب

احساس کردم ده ها کتاب خوب و سازنده خوانده ام . بویژه  آن که من با خیال در گیر و خیال مرا محاصره کرده بود و هر لحظه هم چون قایقی شکسته مرا به  صخره ها می کوبید. 

این خیال اگر آرام باشد ، روح و جسم هردو در بهشتند:

گردون نگری زقد فرسوده ماست      دوزخ شرری زرنج بیهوده ماست

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست        فردوس دمی زفکر اسوده ماست

خیام

=======

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها : ۱۰ آبان ۱۴۰۰ شمسی : چرا برخی از تغییر ات می ترسند؟



شبه یادداشتها

۱۰ آبان ۱۴۰۰ شمسی

چرا برخی از تغییر می ترسند؟

من در دوران تجربه کاریم که طولانی هم بوده وقتی در جایی مسئولیت داشتم و کار می کردم اگر متوجه      می شدم که قدرم را نمی دانند با مدیر یا مدیران اصلی وارد گفتگو می شدم ، از حق خودم دفاع می کردم . اگر به سخنم گوش می دادند و حق مر ا رعایت می کردند که باز به کار ادامه می دادم. ولی اگر می دیدم که دم گرم من در روح سرد آنان اثر نمی کند و فقط به فکر منافع خودشان هستند بلافاصله آن کار را ترک         می کردم.

عزت نفسی که از این عمل خودم بدست می آوردم بیش از در آمد مالی ارزش داشت. البته بعدا که تجربه بیشتری پیدا کردم در چنین مواقع ابتدا کار دیگری می یافتم و سپس ناگهان هم چون رعد و برق در شرکت و محل کار را برروی سرشان می کوفتم و می رفتم.

بعضی مرا بخاطر این تندی سرزنش می کردند ، ولی نمی دانستند که من درهر  کار بعدی که می یافتم میزان درآمدم مابین یک ونیم تا دو برابر شده بود...راستش ما بدنیا آمده ایم که ارزش پیدا کنیم نه این که با هر بی ارزشی زندگی کنیم.

امیر تهرانی

ح.ف


شبه یادداشتها :۹ آبان ۱۴۰۰ شمسی :آنچه ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی به من گفت(۱)



شبه یادداشتها

۹ آبان ۱۴۰۰ شمسی

آنچه  ژان پل سارتر به من گفت(۱)

جدیدا گزارشی دیدم از در گذشت شخصی بنام آرامش دوستدا ر که کتابی در دفاع از خدا ناباوری نوشته و ۴۰۰ صفحه و یا بیشتر را پر کرده که تا ما خداناباور نشویم وضعمان سر و سامان نمی گیرد. 

در این ارتباط یاد دو مطلب مهم می افتم که یکی ملاقات من با ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی  بود و دیگری سخنی مهم از برتراند راسل فیلسوف  و ریاضی دان انگلیسی:

۱- ملاقات:  بطو  ر اتفاقی با خانم سیمون دو بوار در کافه ای ملاقات کردم .سخن از کتابهای سارتر به میان آمد ، سیمون گفت، سارتر بالاست... در هتل است ...پایش درد می کند...حاضر نشد پائین بیاید. می توانی او را ببینی...

نزد سارتر رفتم، همراه با خانم دو بوار، حدود چهل و سه چهار سال پیش بود ...وقتی وارد شدیم و من سلام کردم، لبخندی زد و از سیمون پرسید : این را از کجا تور کردی؟ سیمون گفت : خودش توی تور افتاد.

سپس بحث بر سر انگزیستانسیالیسم شد و آنگاه به کتاب هستی و نیستی رسید و من گفتم که ابن سینا فیلسوف و پزشک شهیرایران نیز مثل شما بر این باور است که تانیستی نباشد هستی بوجود نمی آید...برق شادی در چهره اش درخشید.از ابن سینا تمجید کرد و از ملا صدرا...گفت صدرا اگزیستانسیالیست خدا باور بود و من اگزیستانسیالیست خدا ناباورم...

پرسیدم : حال این خدا ناباوری چه سودی برای شما داشته است؟

سارتر گفت: اگر یک راز را به تو بگویم نمی روی شیپور دست بگیری و این طرف و آن طرف جار بزنی؟

گفتم: قول اگزیستانسیالیستی می دهدم.

خندید و گفت: موسیو  !خدا ناباور شدم که هر کاری دلم خواست انجام دهم ...من نمی خواهم زیر چشم خدا باشم...چون   اگر بپذیرم او مرا می پاید باید با هوسهایم خدا حافظی کنم.من مرد این کار نیستم.عشق دنیا به هوسبازیها ست.

از صداقت او خوشم آمد.به همین علت حرف امثال آرامش دوستدا ر و مانند او را نمی توانم بپذیرم چون ...

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها: ۸ آبان ۱۴۰۰ شمسی :آیا تقدیر و جود دارد؟



شبه یادداشتها

۸ آبان ۱۴۰۰ شمسی

آیا تقدیر و جود دارد؟
کتابهای آسمانی  همگی اتفاق نظر دارند که تقدیرات وجود دارند. ولی با مطالعه دقیق این کتابها متوجه می شویم که این به معنای دست گذرادن بر روی دست نیست و سر انجام بگوئیم : چه می شود کرد؟ تقدیر این بود.
انسان در چند موضوع توانایی دخالت ندارد:
تولد: به دنیا آورده می شویم
مرگ: از دنیا بیرون رانده می شویم
حوادث سهمگین و ناگهان:  تصادفات، بیماریهای مهلک و بی علاج، و...
اما در تعیین مسیر زندگی و این که چه بشویم و چه بکنیم آزادی داریم.
الیف شاک در کتاب چهل قاعده عشق از قول شمس تبریزی می نویسد:

قاعده بیست و نهم:

تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین سبب این که انسان گردن خم کند و بگوید: «چه کنم، تقدیرم این بوده»، نشانه‌ی جهالت است. تقدیر همه‌ی راه نیست، فقط تا سر دو راهی‌هاست. گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش‌ها و راه‌های فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگی‌ات حاکمی و نه محکوم آن.

امیر تهرانی 

ح.ف

شبه یادداشتها: ۸ آبان ۱۴۰۰ شمسی :آیا تقدیر و جود دارد؟



شبه یادداشتها

۸ آبان ۱۴۰۰ شمسی

آیا تقدیر و جود دارد؟
کتابهای آسمانی  همگی اتفاق نظر دارند که تقدیرات وجود دارند. ولی با مطالعه دقیق این کتابها متوجه می شویم که این به معنای دست گذرادن بر روی دست نیست و سر انجام بگوئیم : چه می شود کرد؟ تقدیر این بود.
انسان در چند موضوع توانایی دخالت ندارد:
تولد: به دنیا آورده می شویم
مرگ: از دنیا بیرون رانده می شویم
حوادث سهمگین و ناگهان:  تصادفات، بیماریهای مهلک و بی علاج، و...
اما در تعیین مسیر زندگی و این که چه بشویم و چه بکنیم آزادی داریم.
الیف شاک در کتاب چهل قاعده عشق از قول شمس تبریزی می نویسد:

قاعده بیست و نهم:

تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین سبب این که انسان گردن خم کند و بگوید: «چه کنم، تقدیرم این بوده»، نشانه‌ی جهالت است. تقدیر همه‌ی راه نیست، فقط تا سر دو راهی‌هاست. گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش‌ها و راه‌های فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگی‌ات حاکمی و نه محکوم آن.

امیر تهرانی 

ح.ف