شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها :۱۲ مرداد ۱۴۰۰ شمسی : نبوغ و تمسخر



شبه یادداشتها

۱۲ مرداد ۱۴۰۰ شمسی


نبوغ و تمسخر

امروز جملاتی از آلبر کامو خواندم،  البته در تقویم روز ... که مرا بفکر واداشت. ابتدا جملات او را می آورم و سپس چند کلمه ای بعنوان نتیجه گیری می نویسم:


"هدف هنر نه وضع قانون و نه قدرت‌طلبی است. وظیفه‌ هنر، درک کردن است. هیچ اثر نبوغ‌آمیزی بر کینه و تحقیر استوار نیست. هنرمند یک سرباز بشریت است و نه فرمانده. او قاضی نیست بلکه از قید قضاوت آزاد است. او نماینده‌ دائمی نفوس زندگان است..."

این اظهار نظر آلبر کامو مرا بیاد مطلبی انداخت که یک روزنامه نگار مشهور فرانسه که او هم ، هم زبان و هم وطن کامو بود در مورد کاریکاتورهای چارلی هبدو به من گفت.

 شکل کوتاه سخن روزنامه نگار  این بود:

 "اینان هیچکدام هنرمند نیستند...کارشان از هر نبوغی عاری است...یعنی از لحاظ میزان نبوغ هنری صفر و حتی زیر صفر...چون شکست خورده اند و یا مزد بگیرند  کاریکاتور مسخره آمیز می کشند...چه کنند؟ ورشکسته چه می کند؟ اینجا اینطوری نبود.فقط از دولت فرانسه انتقاد می کردند با همین کاریکاتورها و مسخره بازیها...دوسال دولت فرانسه اینجا را تعطیل کرد...و چارلی هبدو فقط در ترکیه فعالیت داشت...بعد یک مامور از کوبا آوردند و اینجا شد چارلی هبدو امروزی...اگر کسی کاریکاتور ژاندارک ما را بکشد و او را فاحشه معرفی کند ما چه حالی پیدا می کنیم؟ شما چه فکر می کنید؟"


من آرزو می کنم ایکاش جملاتی را که در سطور بالا از کامو آوردم قبلا خوانده بودم و بعنوان تائید سخن ا و می گفتم: هیچ اثر نبوغ آمیزی بر کینه و تحقیر استوار نیست...

امیر تهرانی

ح.ف


شبه یادداشتها :۱۲ مرداد ۱۴۰۰ شمسی : ضربه دلهره های بی اساس


شبه یادداشتها

۱۲ مرداد ۱۴۰۰ شمسی

ضربه دلهره های بی اساس

دیروز همراه با پسر عزیزم به بیمارستان رفتیم تا بعلت درد و سوزش درون ریه ها معاینه شوم . پزشک دستور عکسبرداری دارد.

نگران بودم  چون دوسال قبل به عفونت ریه مبتلا شدم که خوشبختانه به موقع معالجه شد. این بار نیز  همان حالتها بروز کرده بود

وقتی منتظر بودیم تا عکسبرداری صورت گیرد از تلوزیونی که در سالن انتظار بیمارستان بود فیلمی سینمایی پخش می شد.

فرزندم هنرپیشه اصلی فیلم را به من نشان داده و گفت : او یکی از محبوب ترین کمدین های این مملکت است. این آخرین فیلم او بود. مرد جوان بود و کشیده و بدون چربی اضافی دربدن! یعنی اینطور که  هیکل او در فیلم حکایت می کرد. 

پرسیدم کرونا گرفت و مرد؟ 

پسرم  پاسخ داد: خیر! او از پرواز با هواپیما می ترسید...یک مرتبه مجبور شد سوار هواپیما شود...در اثر ترس سکته کرد و مرد...به همین سادگی!

در همین موقع  به اتاق پزشک معالج برگشتیم و  او با خوشحالی اعلام نمود که ریه های من مشکل عفونی ندارد...

در آن لحظات این نکته در ذهنم جان گرفت : عوامل دلهره وجود دارند  چون هستی و زندگی با دلهره  همراه است ولی همیشه حقیقی نیستند.در ضمن گهگاه ناخود آگاه ذهن نیز به تقویت دلهره کمک می کند. 

در حالی که در چنین مواقع بهترین کار مشورت با پزشک است.

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادداشتها: ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ شمسی: یادی از برادران کارامازوف


شبه یادداشتها

۱۱ مرداد ۱۴۰۰ شمسی

یادی از برادران کارامازوف

داستایفسکی کتاب برادران کارامازوف را یک سال پیش از مرگش منتشر نمود، او آرزو داشت که کتاب پیش از مرگش به چاپ برسد و چنین هم شد. احتمالا           می توان این کتاب را خلاصه باورهای خود داستایفسکی دانست. 

در این کتاب او روابط فرزندان  یک خانواده با  پدر خانواده را به تصویر می کشد، از خدا صحبت می کند، از وجدان سخن می گوید، از عاطفه دفاع می کند ، به تهمت ها می تازد...

ضمنا در جایی از کتاب این نکته را مطرح می کند که  اگر عشق وجود دارد بخاطر ایمان به " بقاء" است . چون اگر این ایمان وجود نداشته باشد همه چیز بی ارزش می شود...

من فکر می کنم منظور داستایفسکی از واژه " بقاء"  جاودانگی روح انسان است.

یعنی چون  روح جاودانه است پس می ارزد که پروانه عشق دور شمع  وجود معشوق به پرواز در آید. 

می ارزد که نیکوکار باشیم ، می ارزد که صادق و سالم باشیم...همه اینها با وجود باور به " بقاء" ارزش می یابند.

قطعا اگر برادران کارامازوف به بقاء ایمان داشتند(البته به استثناء یکی از آنان که کاری از دستش ساخته نبود) با پدر خود آنچنان رفتاری نمی کردند...

امیر تهرانی

ح.ف



شبه یادداشتها :۹ مرداد ۱۴۰۰شمسی :چه می شد اگر همیشه و برای ابد زنده می ماندیم؟


شبه یادداشتها

۹ مرداد ۱۴۰۰شمسی

چه می شد اگر همیشه و برای ابد زنده می ماندیم؟

خوب د ر آن صورت ما هنوز در غارها زندگی می کردیم...هیچ کس بدنبال هیچ کاری نمی رفت ...هیچ اکتشافی صورت نمی گرفت...همه چیز می ماند بر ای  فردا!!...

و فردا هم مثل دیروز می گذشت.

و هزاران فردا می آمد و می و رفت و ما انسانها دست به سیاه و سفید نمی زدیم...

این است که مهندس هستی  زندگی و عمر را معین و محدود تعریف کرده است.

امیر تهرانی

ح.ف

شبه یادد اشتها: ۸ مرداد ۱۴۰۰‌ شمسی :برای چه می نویسیم؟ برای که می نویسیم؟


شبه یادد اشتها

۸ مرداد ۱۴۰۰‌ شمسی

برای چه می نویسیم؟ برای که می نویسیم؟

این چند روزه در این فکر بودم که برای چه و برای که می نویسم. برخی بر این باورند که نوشتن  نوعی انصراف خاطر است. شاید منظور شان این است که باری بردوش داشته اند که با نوشتن آنرا بر زمین گذارده اند و خیالشان راحت تر شده است.

یا این که چون" فقط نوشتار است که میماند" امثال ما می نویسیم تا نام ما و یاد ما باقی بماند.اما پس از آن که رفتیم دیگر این یاد را ما احساس نخواهیم کرد. 

پس بهتر و منطقی تر این است که بگوییم : می نویسیم چون می خواهیم منتقل کنیم، هم‌چون بار مسئولیتی که باید به دیگری تحویل داد. 

یاد شادروان پرفسور محسن هشترودی بخیر ! می گفت: "شاید جوینده ای را بکار آید.  ".

این هم پاسخ آن پرسش دوم که در ابتدا مطرح شد:   برای که می نویسیم؟ برای آن کس که بدنبال دریافتن و آگاه شدن است، حتی از موضوعات کوچک...

امیر تهرانی

ح.ف