شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی
شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

آیا این یک تنبیه خدایی بود؟

پیش از این نیز در دو نوشتار در باره عمل بسیار بسیار ناموفق وحشیانه چشم چپ خود ‌درددل کرده‌ام. 

چشم پزشک مربوطه ،  پنج جای عنبیه مرا پاره پاره کرده است.در حالی که عمل جراحی آب مروارید چشم و آن هم به روش فیکو هیچ ربطی به بخش بالای چشم و آن بخش  از عنبیه ندارد.

برخی از چشم پزشکان که مرا معاینه کردند گفتند تابحال چنین گزارشی از عمل آب مروارید نداشته اند.

به بیان دیگر؛ یعنی میشود این واقعه را در فهرست عملهای جراحی« حراح دیوانه» ثبت نمود که کتابش را شادروان ذبیح الله منصوری ترجمه کرد و روانه بازار نمود .

راستش از نظر خودم دقیقا همینطور است. این چشم پزشک مانند همان دکتر دیوانه عمل کرده بود، و وقتی به او گفتم نمی توانم چشم دومم را نزد او‌عمل کنم ناگهان مانند دیوانگان بطرف من حمله ور شد و مدام فریاد می زد: من دیگر این چشم تورا عمل نمی کنم دیگر این چشم تور ا عمل نمی کنم...این در حالی بود که من خودم به او گفته بودم   نمیتوانم پیش او عمل کنم. 

شوربختانه آن که  سپس بعنوان  معاینه مجدد چشم و لابد برای باز کردن بخیه های درون چشم به چشمم من حمله ور شد.و آنجا بود که فاجعه  دیگری آفریده شد. 

ا ما  اگر پرسیده شود که این واقعه تنبیه الهی بود و خدواند می توانست جلوی این همه ظلم بر من را بگیرد بدون شک جناب ایشان می توانستند.

 از طرف دیگر :آیا من شایسته چنین تنبیهی بودم؟ راستش دروغ چرا؟ این بستگی به حساب و کتاب خود خداوند داردوشاید  از نظر او من باید تنبیه میشدم.

 اما چون در پرونده عملیات جراحی چشم من به خط خود آقای چشم پزشک جراحی مطالبی به دروغ نوشته شده که هر چشم پزشکی مرا معاینه کرده دروغ های او را که خیانت به بشر و جهان پزشکی است افشا کرده  و من به امید همان خدا قصد دارم چنان تنبیهی برای این  چشم پزشک در خواست کنم که صدای زمین خوردنش تا عرش همان خداوند بزرگ برود.و خدا بر همه چیز تواناست.

آیا این یک تنبیه خدایی بود؟

پیش از این نیز در دو نوشتار در باره عمل بسیار بسیار ناموفق وحشیانه چشم چپ خود ‌درددل کرده‌ام. چشم پزشک پنج جای عنبیه مرا پاره پاره کرده است.در حالی که عمل جراحی آب مروارید چشم و آن هم به روش فیکو هیچ ربطی به بخش بالای چشم و آن بخش  از عنبیه ندارد.برخی از چشم پزشکان که مرا معاینه کردند گفتند تابحال چنین گزارشی از چنین عمل آب مروارید نداشته اند

به بیان دیگر؛ یعنی میشود این واقعه را در فهرست عملهای جراحی« دکتر دیوانه» ثبت نمود که کتابش را شادروان ذبیح الله منصوری ترجمه کرد و روانه بازار نمود ؟ 

راستش از نظر خودم دقیقا همینطور است. این چشم پزشک مانند همان دکتر دیوانه عمل کرده بود، و وقتی به او گفتم نمی توانم چشم دومم را نزد او‌عمل کنم ناگهان مانند دیوانگان بطرف من حمله ور شد و مدام فریاد می زد: من دیگر این چشم تورا عمل نمی کنم دیگر این چشم تور ا عمل نمی کنم...این در حالی بود که من خودم به او گفته بودم    نمیتوانم پیش او عمل کنم. 

شوربختی بیشتر وقتی روی نمود که او سپس بعنوان باز کردن بخیه های درون چشم به چشمم من حمله ور شد.و آنجا بود که فاجعه  دیگری آفریده شد.

 اما این که اینهاتنبیه الهی بود و خدواند می توانست جلوی این همه ظلم بر من را بگیرد بدون شک جناب ایشان می توانستند. واکر پرسیده شود  :آیا من شایسته چنین تنبیهی بودم؟ راستش دروغ چرا؟ این بستگی به حساب و کتاب خود خداوند داردوشاید  از نظر او من باید تنبیه میشدم. ولی تکلیف آن بنده جنایتکارش چه میشود؟ 

بویژه که   چون در پرونده عملیات جراحی چشم من به خط خود آقای چشم پزشک جراح مطالبی به دروغ نوشته شده که هر چشم پزشکی مرا معاینه کرده دروغ های او را که خیانت به بشر و جهان پزشکی است افشا کرده است.

یک‌ندایی از بالا می گوید  که   به امید همان خداباید  چنان تنبیهی برای این  چشم پزشک در خواست نمود که صدای زمین خوردنش تا عرش همان خداوند بزرگ برود.و خدا بر همه چیز تواناست. 

در ضمن این امکان وجود دارد که این چشم پزشک که در هنگام بیداری و جلوی چشم دیگران چشم مرا مورد حمله قرار داد ، از کجا معلوم که در آینده نزدیک عصبانی تر نشده و شاهر گ انسان دیگری را با تیغش نزند؟

امیر تهرانی

سرمستی بچه فین فینی های شوروی سابق


آلکساندر سولژنیتسین نویسنده نامدار روس علاوه بر این که داستان‌نویسی ماهر و زبده است ، در فن گزارش نویسی نیز یک اعجوبه بشمار می آید.او کتابی بنام«مجمع الجزایر گولاگ » دارد که شرح اوضاع و احوال تکان دهنده اردوگاه های کار سیبری در دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق بویژه دوران فرزند شیطان ژوزف استالین است. 

من شش بار این کتاب را خوانده ام. نسخه ای که من دارم ترجمه آقای توکل است که در نوع خود یک شاهکار بی همتاست وخود کتاب بالاتر از یک شاهکار ادبی پر معناست. زیرا متنش و طرز نگارشش و‌چیدن کلماتش در کنار هم یک کتاب دستی ادبی و گزارش نویسی بوجود آورده است.

او در صفحه ۱۸۱ از جاه و جلال بچه فین فینی هایی صحبت می کند که بی سوادی از ویژگی‌هایی آنان  بوده است. این موجودات که چون فلزات نادر کم یاب هم بودند  نتوانسته بودند دوره دبیرستان را تمام کنند، اما با گذراندن یک دوره سه ساله در یک مدرسه ویژه دوتاسر دوشی ستوانی دریافت می کردند که هر کدامشان  از  اندازه در جه های  نظامی همه ژنرالهای ارتش شوروی سنگین وزن تر بود.

این بچه فین فینی ها چنان غرق  جذبه و سرمستی بودند و چنان  در وجد عظمت گونه ای فرو رفته بودند که هیچ وزیری ، هیچ ژنرالی  و هیچ استادی چنین سرمستی و وجدی را در خود احساس نمی کرد.

اینان پس از آن دوره  سه ساله عوض می شدند ، بطوریکه حتی نحوه نگاه کردنشان به دیگران و حتی نحوه سر بر گردان نشان نیز عوض می شد. 

برای نمونه، وقتی به جلسه انستیتو علوم وارد می شدند ، همه جلوی پایشان از جای می پریدند. البته این بچه فین فینی در صدر مجلس نمی نشست ، بلکه در کنار رییس جلسه می نشست زیرا صدر مجلس بدرد همان دانشمند و استاد و ژنرال زحمت کشیده  و یا رییس مجلس می خورد  که فین فینی نبود و،دود چراغ خورده بود، استخوان خرد کرده بود و او بود که باید  جان بکند و مطلبی را به اطلاع برساند و سعی در اثبات دستور جلسه  داشته باشد . اما ناگهان آن بچه فین فینی نگاهی از زیر چشم به رییس تحصیل کرده زحمت کشیده می انداخت و با لحن بی ادبانه ای می گفت :«این کار را نمی توانید بکنید...چون دلایلی هست...» و آن وقت بود که کل حاصل جلسه انستیتو علوم به باد می رفت و هیچ کاری صورت نمی گرفت .

 مضافاً هیچ کس جرات نمی کرد قدم از قدم بر دارد. چون بچه فین فینی سابق این طور صلاح دانسته بود .

در ضمن بچه فین فینی وقت نداشت که تا آخر جلسه بنشیند، فقط پنج دقیق شرف حضور داشتند...باید به جای دیگری می رفتند  که حضور مبارکشان لازم بود.

این بچه فین فینی های سرمست و غرق در جذبه   وقتی شرف حضور داشتند و عالم و جهان هستی به وجود مبارکشان مزین بود، کسی حق نداشت از بچه فین فینی ها انتقاد کند که هیچ ! حتی کسی حق نداست مدح و تعریف آنان را کند...چون آنان از یک مقام قدسی و ملکوتی بر خوردار بودند.

پس به احتمال قوی اضافه کنیم که   امروزه اسمی از آنان وجود ندارد.   

منبع: کتاب مجمع الجزایر گولاگ 

امیر تهرانی


خطر نمایش های شخصی و غیر شخصی

سیمون دو بوآر در کتاب « خاطرات» از یک هنر مند فرانسوی بنام بوریس ویان نام برد که در حین اجرای یک نمایشنامه با عنوان« بر روی گورهایتان تف خواهم کرد»بقدری در نقش خود غرق شد و چنان عصبانی شد که در اثر حمله قلبی در گذشت ، در حالی که فقط نقش بازی می کرد.
حال تصور کنید در نمایشنامه هایی که در مغز خود ما جریان دارد و مربوط به خودمان است چقدر وسیع و‌مخرب  از عمق جانمان و روح و جسممان عصبانی می شویم و با این کار خود را به فلج شدن ، سکته ناقص، کامل و مرگ سوق می دهبم.
ما در این نمایش ها ی پنهانی و آشکار  در برابر  کسی که ما را آزرده و یا حقمان را خورده و یا از ما بد گویی کرده  و در حالی که او حضور ندارد چنان پرده عصبانیت را به اجرا در می آوریم که به چند قدمی مرگ می رویم و بر می گردیم و شاید هم بر نگردیم.
بیاید یکدیگر را به آرامش دعوت کنیم، سودمندیش دو طرفه است.
امیر تهرانی 

پزشک خیانتکار

امروز می خواستم از ته دل فریاد بکشم. چون چشم چپ مرا یک‌چشم پزشک خیانتکار   در وغگو

 بنام دکتر س.و در جریان یک عمل آب مروارید ساده (که باید بیست دقیقه طول می کشید و من سه ساعت در اتاق عمل بودم و بعد بیهوش به بخش آوردند با ناخنهای کبود شده وتنگی نفس شد ید که وقتی به سختی به هوش آمدم، دیدم خودشان دکتر قلب آورده اند ) تقریبا کن غیکون کرده و الان نوشتن و خواندن که بخش مهمی از زندگی من بوده است به رنج و درد تبدیل شده است.

چشم پزشک هایی که مرا معاینه کردهاند گفتند : مانند آن است که کسی با کارد و چنگال آشپزخانه به جان چشم ات افتاده باشد.

اخیرا متوجه یک خیانت دیگر و  نابخشودنی چشم پزشک مزبور شدم.  چون در بررسی مدارک عمل جراحی دیدم علاوه بر عمل جراحی چشم به روش فیکو با خود کار نوشته : فیکو ویترکتومی هم انجام شد.( پنج جای عنبیه مرا پاره کرده و برای پوشاندن آن جرم نابخشودنی ویترکتومی انجام نشده را علم کرده است.)

از پزشکی که خود او برای بخیه مجدد معرفی کرده بود و همین اخیرا مرا معاینه کرد پرسیدم: آقای دکتر! زجاجیه من مورد عمل جراحی قرار گرفته ؟ گفت: خیر  ! پرسیدم: آیا من مورد عمل جراحی ویترکتومی قرار گرفته ام ؟ وی پاسخ داد: خیر !  گفتم :ولی همکار شما روی ورقه شرح جراحی نوشته: ویترکتومی شد.

 احساس کردم آقای دکتر  در صندلی خود تکانی خورد  و گفت: من شرح آن عمل را ندیده ام و درست می گفت.

جالب است که چشم پزشک معروف دیگری که خودش اقرار کرد که چشم من حین عمل دچار ضایعه شده به من گفت: مثلا که چی؟ برو شکایت کن به هیچ جا نمی رسی! 

 واقعا باید زار زار به حال ما گریه کرد.

امیر تهرانی