شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی
شبه یادداشتها  : دیروز و امروز

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها :۲۹ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی: دلم بحال راننده تاکسی سوخت.



شبه یادداشتها

۲۹ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی:

دلم بحال راننده تاکسی سوخت.

راننده تاکسی حدود شصت سال و شاید بیشتر داشت. آدرس را به او گفتم و با اشاره او سوار شدم. به محض این که درون تاکسی نشستم پرسید : مال کدوم مملکت هستی؟ طرز پرسش طوری بود گویی مسئول اقامت دادن و یا تحقیق در باره امور خارجیهاست. 

وقتی گفتم ایرانی هستم طوری صورتش بهم ریخت که گویی با دشمن روبرو شده است . طوری چک و  چانه اش را بهم پیچاند که باخود گفتم : نکنه سکته ای بزنه؟

بعد راه را دور کرد از مسیر های نا مربوط رفت ...هنوز به آدرس نرسیده بودیم که یک سربالایی را نشان داد و گفت: اونها اونجاست! و مرا پیاده کرد و خود همان مسیر را رفت.

کرایه من ۲۳ تا شده بود،  پنجاهی دادم بیست و پنج تا برداشت. بدون این که منو نگاه کنه ۲۵ تا برگردوند. 

بله,,!فقط دو واحد کمتر! دلم بحالش سوخت . 

چون من در کشور او زندگی و کار می کنم . همه قوانین را رعایت می کنم. قانون شکنی نمی کنم. دزدی        نمی کنم...و لی ده برابر آنچه که او  در تمام عمر بدست آورده و می آور د بدست می آورم...

مشکل او و امثال او در تمام سرزمین ها این است که هوشمند نیستند ...در هاله ای از کینه ها و حسادتها بسر می برند...ولی هیچکدام  این میوه های باغ ابلیس درمان کننده و  چاره ساز نیست.

بلکه خوشبختی هوشمندی ، درایت ، کاردانی و برنامه ریزی می خواهد. اگر او چنین بود هم اکنون یک موسسه ای ، شرکتی و یا چنین امکاناتی داشت و ده تا راننده جوان حقوق بگیر ا و بودند...نیاز به دو واحد پول دزدی نبود...دلم بحال پیر مرد راننده تاکسی سوخت!!!

امیر تهرانی

ح.ف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد