شبه یادداشتها
۱۴ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی
ماجرا از یک قو با رنگ سیاه آغاز شد(بخش یکم)
در سال ۲۰۰۷ یک محقق لبنانی بنام نسیم نقولاطالب نظریه ای را در کتابی با عنوان " قوی سیاه" مطرح نمود که توجه محافل علمی را به خود جلب کرد و کتاب او را نیویورک تایمز جزو ۱۲ کتاب تاثیر گذار عصر حاضر معرفی نمود.این کتاب از حوادث و اتفاقاتی سخن می گوید که بطور بسیار نادر اتفاق می افتند که اصولا کسی انتظار وقوع آنها را ندارد.
اما چرا نام کتاب قوی سیاه بود ، به باورهای ناشی از بی اطلاعی مردم غرب در قرنها ی گذشته مربوط می شد. اصولا در فرهنگ غربی، قوی سفید مظهر پاکی به شمار می آمد و لی قوی سیاه که به هیچ وجه در غرب یافت نمی شد مظهر جادو و جادو گری و قدرتهای شیطانی شمرده می شد.
به بیان دقیق تر ، چون مردم غرب قوی سیاه ندیده بودند بنابر این برای توصیف آن به خرافات روی می آوردند. اما زمانی که مسافران غربی به استرالیا رفتند و گروه های متعددی از قوهای سیاه را دیدند و تعدادی از آنها را به غرب آوردند ، ناگهان آن طرز تفکر خرافاتی که به یک سیستم تبدیل شده بود، وحتی هنردانی مانند چایکوفسکی درباله قو ، قوی سیاه را نماد جادو گری معرفی کرد، در جا فوری ریخت.طلسم شکست و مردم نحس بودن قوی سیاه را به فراموشی سپردند.
نسیم نقولا طالب در کتاب خود سه مطلب را عنوان کرد:
۱-وقایع بسیار نادری وجود دارند که هیچ کس نمی تواند وقوع آنها را پیش بینی کند.
۲-وقتی این وقایع اتفاق بیفتند اثر کوبندگی آنها چنان است که همه چیز فرو می ریزد.
۳-مردم عادی در توجیه پدیده هایی که علت آنرا نمی دانند ، آنها را مانند قو های سیاه تلقی می کنند و به توجیهات غیر منطقی می پردازند.
نسیم نقولا طالب، فرو ریختن ناگهانی ساختار اینترنت و از کار افتادن آنرا و حوادثی مانند حادثه ۱۱ سپتامبر را جزو وقایع قوی سیاه معرفی کرده که اولین آن یعنی فرو پاشی بنیان اینترنت به منزله جنگ سوم جهانی خواهد بود. چنانکه فروپاشی اتحاد شوروی سابق را هیچ کس تصور نمی کرد و لی آن چنان ناگهانی صورت گرفت و چنان کوبنده بود که سیاست جهانی را تغییر داد.
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۱۳ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی
انسان یا جامعه ؟
این یک حقیقت است که انسان باید در خدمت جامعه باشد. ولی اگر جامعه در خدمت این انسان نباشد و یا اگر فقط تا قسمتی و اندکی در خدمت او باشد، این انسان است که زندگیش و هستیش بر باد رفته است. کتاب خدا می گوید:
"ما به تحقیق فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود بر تری آشکار دادیم."
پس لزوما جامعه باید در خدمت انسان باشد . متاسفانه وجود فقر و تبعیض طبقات در بسیاری از کشورها نشان می دهد که یا اصلا در خدمت انسان خدمتگذار نیستند و یا فقط تا حدودی به او خدمت می دهند.
البته به قول پزشکان که در مورد بیماریهای وخیم اصطلاح ترساننده ای دارند و می گویند: این پیش آگهی خوبی ندارد، د مورد جامعه بیمار هم همین نکته صدق می کند. چون این وضعیت موجی از دزدیها، رشوه گیریها ،گرانفروشیها و خلافها یی را در جامعه بوجود می آورد که سر انجام آنرا ضربه خورده و ناتوان می سازد.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۱۳ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی:
یک تابلو زنده که ناگهان پدیدار شد
امروز مجله اینترنتی " زمان مسافرتها" عکسهای جالبی از برخی نقاط بسیار زیبای اروپا در فصل پائیز منتشر و درباره زیبایی آنها مطالبی نوشته بود. عکس این مناطق روحبخش بودند...قدر مسلم این که دیدن آنان بصورت زنده وصف و حالی دیگر دارد.
بویژه آن که خود من به ضرورت کاری در نقاط مختلف اروپایی مانند هلند، آلمان، بلژیک ، لوگزامبورک، یونان ، روسیه ، بلاروس زندگی و کار کرده و یا مسافرتهای تجاری داشته ام و بسیاری از زیبائیهاری اروپا را در فصل های مختلف دیده ام.
با دیدن تصاویر مجله اینترنتی ، تبلت را بر روی کاناپه گذاشتم و خودم نیز روی کاناپه داراز کشده بودم به فکر فرو رفتم که ایکاش می شد پراگ ، و اسلونی و ...را هم در پائیز دید.(از جمله تصاویر مجله)؛ که ناگهان چشمم به د ر ختان بلند خانه همسایه امان افتاد .
آفتاب اندکی طلوع کرده بود و فراز می نمود و فروزان تر می شد...سیل پرتو که نثار در ختان مقابل دید من میکرد و برگهای آنان را در نوری طلایی غرقه می ساخت، نسیمی که بر گها و شاخها را به حرکت در می آورد ، چنان تابلو زیبا و زنده ای بوجود آورده بود که وصفش به گفتگو ممکن نیست.
کتاب خدا می گوید موسی پیامبر تجلی خدا را بر درختی مشاهده کرد. خورشید را هم خدا خلق کرده که اکنون بر درختان خانه همسایه ما تجلی می کرد...
اما چطور بود که من این منظره زنده را نمی دیدم ، در حالیکه یک ساعت پیش از طلوع آفتاب بیدار بودم و این تابلوی زنده در مقابل دیدگان من در حال شکل گرفتن بود؟
پاسخ:نگاه از تصویرها برداشتم و ناخود آگاه به طبیعت مقابل چشمان خود نگاه کردم. برخی اوقات زیبائیها را که در اطرافمان هست نمی بینم. البته که مشکلات موثرند.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۱۲ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی:
ممنوعیت خوب است یا بد؟
بنظر من هم خوب است هم بد...مارک توآین نویسنده آمریکایی گفته است: "حضرت «آدم» یک بشر بود و بس. او سیب را نه بخاطر سیب بودنش، بلکه بخاطر ممنوعیتش میخواست. "
آیا مارک تو آین معتقد بود که آدم حق داشت سیب را بخورد چون ممنوعش کرده بودند? و این حق بشر است که هرچه ممنوع است را بخورد و یا انجام دهد؟
خوب !در این صورت قتل و دزدی هم ممنوع است...غداهای ترش و فلفل دار و پر ادویه برای بیماری که زخم معده دارد ممنوع است، آیا چون اینها ممنوع هستند بشر می تواند کار ممنوع را انجام دهد و غدای ممنوع را بخورد؟
و یا منظور مارک تو آین این است که ویژگی آدمی این است که: هرچه را که ممنوع کنند او بدان جلب می شود؟
در این صورت تکلیف قانون چه می شود؟ چون قوانین که بشر تحت آنان زندگی میکند اغلب از ممنوعیت حرف می زنند.
اسپینوزا متفکر هلندی گفتار بهتری دارد :"هر کسی بر اساس حق طبیعی اش مجاز است از عقل خود استفاده کند تا به گونه ای نحوه ی زیستنش را تعریف کند که این نحوه زندگی به او اجازه نمایان شدن بدهد."
بنظرم این طرز تفکر پذیرفته تر است، زیرا عقل بشر لزوم و ضرورت برخی و یا بسیاری از ممنوعیت ها را تشخیص می دهد.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۹ مهرماه ۱۴۰۰ شمسی
انتقاد های ما وکتابهایی که می خوانیم
از گفتار اسپینوزا بیاد دارم که گفته بود: کسی که همه محتویات یک کتاب را بی ارزش اعلام نموده و آنرا محکوم می کند، یا بی سواد است و یا مغرض!
حتی کتابهای سطح پائین جنایی و عشقی در ونشان جملاتی هستند و یا گفتارهایی و یا نقل قولهایی وجود دارند که می توانند بعنوان فرمول و دستور العمل نجات بکار روند.
حتی روند شروع و پایان برخی از همین کتابهای سطح پائین می تواند آموزنده باشد.
بر این اساس دیگر نمی توان کتابهای مشهور جهان را که متعلق به فرهنگها و ادیان مختلف هستند کلا رد نمود مگر آن که شخص تصمیم بگیرد بر مسیر بی انصافی و یا جهل قدم بزند.
امیر تهرانی
ح.ف