شبه یادداشتها
۲۲ شهریور ۱۴۰۰ شمسی
آیا سنگفرش هر خیابان از طلاست؟
پرسش فوق نام کتابی پرفروش است که سالها پیش توسط یک بازرگان فوق العاده موفق نوشته و در ایران هم ترجمه شد. من کاری به خیابانهای کشور های دیگر ندارم و لی گویی در خیابانهای سرزمین ما و حتی برخی کشورهای دیگر سنگفرش ها از طلاست. به گزارش زیر توجه فرمایید:
"در تهران پول زیر دست و پا ریخته، کسی نیست جمع بکند :
رسول سوزن سنجاقی، روستازاده ای بود که در تهران صاحب همه چیز می شود و چون کار و بارش تیار میگردد ،کاغذی به ولایتش همدان نوشته در آن جمله بالا را که ( در تهران پول زیر دست و پا ریخته، کسی نیست جمع بکند) آورده روانه مینماید و طولی نمی کشد که تهران را همدانی پر می کند.
تا آنکه روزی یکی از انها به نزد رسول آمده می گوید: «پول که در تهران نریخته بود هیچ، به اغوای تو سرمایه مختصری را هم که با خود آورده بودم به باد دادم و با او به ستیز برمی خیزد.
رسول در دفاع، اول وضع حال خود را از موقعی که حتی کرایه راه نداشته و پیاده از همدان روانه شده است و وضع فعلیش را که صاحب همه چیز می باشد به تصدیق او می رساند و بعد برای روشن ساختن قضیه و این که درک واقعیت مطلب بکند او را با خود براه انداخته دور کوچه بازار گردانده، به هر چه از کفش کهنه و کلاه کهنه و گیوه کهنه گرفته تا کاغذ و مقوا و حلبی پاره و امثال آن برخورد می کند می گوید ،اینها همان پولهائی است که زیر دست و پا ریخته کسی نیست جمعشان بکند .
سپس از گذشته خود شروع می کند که چون به تهران رسیده در احوال تهرانیان تفحص نمودم، به این نتیجه رسیدم که در دماغ تهرانی بادی و در وجود او شتابزدگی ایست که بکارهای زحمت دار پر معطلی تن نمی دهد و دیگر این که در تهران به همه چیز حتی به خاکستر پول می دهند و این بود که تکه زمین بی صاحبی را در نظر گرفته، کیسه گونی ای فراهم کرده، از آنروز هرچه، حتی پشگل الاغ را در هرجا دیدم در کیسه ریخته به آن بیابان بردم.
وقتی مقدار آنها قابل توجه گردید همه را سوا و هر تکه را به خواهان و خریداری دادم؛ مثلا خرده شیشه هایش را به شیشه گر و کهنه پیله هایش را به تخت کش و پهن و پشکل هایش را به نانوا و حمامی و کاغذ مقواهایش را برای تو کاری به ارسی دوز و آهن مفرغهایش را به چلنگر و ریخته گر و الى آخر، در حالیکه تو خیال کردی در تهران اسکناس و سکه ضرب کرده زیر دست و پا ریخته اند و این کنایۀ «بنویس هم ولایتی هایت هم بیایند» از رسول سوزن سنجاقی مانده است.
همینطور می گویند رسول به پسرش وصیت می کند: «پسرجان سعی کن از مایه نخوری» و وقتی پسر تصدیق می کند که از مایه خوردن کاسب را نابود می کند می گوید: از منفعت هم نخورد و دنباله آن اضافه می کند: از دبه هم نخور، که پسر متحیر مانده می پرسد پس از چه بخورم؟ و رسول می گوید: «همین طور که راه می روی و نگاه می کنی که دو نفر معامله می کنند بگو من هم شریک و خودت را بند کرده امرت را از این راه بگذران.امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۲۱ شهریور ۱۴۰۰ شمسی
کتاب دیگری که تا ۲۱۱۴ چاپ نخواهد شد
امروز یادداشتی در مورد کتاب نویسنده ترک خانم الیف شافاک تحت عنوان" آخرین تابو" نوشتم که قرار است تا سال ۲۱۱۴ منتشر شود. مجددا همین امروز گزارش دیگری خواندم در باره نویسنده ای بنام دیوید میچل که با " کتابخانه آینده" همکاری می کند.
گویا این کتابخانه از نویسندگان می خواهد کتابی بنویسند که تا سال ۲۱۱۴ خو انده نشود. گفته شده در این ارتباط در ختانی نیز کاشته می شوند.چنانکه برای میچل ۱۰۰۰ در خت در اسلو نروژ کاشتند. وقتی ۱۰۰ جلد کتاب از ۱۰۰ نویسنده جمع شد و زمانی که ۱۰۰ سال دیگر این در ختان قطع شدند، آنوقت این ۱۰۰ جلد کتاب منتشر خواهد شد.
شاید راز نخست این باشد که آن درختان کاشته شده تا ۱۰۰ سال محافظت شوند.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۲۱ شهریور ۱۴۰۰ شمسی
مبارزان آگاه چه می کنند
من گهگاه از گفتار های دیگران در این شبه یادداشتها استفاده می کنم. چون اصراری ندارم که همیشه تنها گوینده و تنها نویسنده باشم. در این نوشتار نیز بخش از نوشته مفصل رابرت گرین نویسنده کتاب معروف "۴۸ قانون جنگ "را می آورم و فکر می کنم جویندگان را بکار آید:
شبه یادداشتها
۲۱ شهریور ۱۴۰۰ شمسی
سال ۲۱۱۴ فاش خواهد شد
الیف شافاک و یا همان الف شفق نویسنده مشهور ترکیه که تاکنون کتابهای پرفروشی مانند ؛ ملت عشق، پنهان، حرامزاده استانبول و...را نوشته که بزبان های مختلف ترجمه و به فروش رسیده است و درضمن ارادت خاصی به جلال الدین محمد مولوی شاعر و عارف بزرگ ایران و شمس تبریزی استاد مولوی دارد و این ارادت در اغلب کتابهای او آشکار است، کتابی نیز بنام " آخرین تابو" دارد.
طبق خواسته این خانم نویسنده ترک قرار است که کتاب آخرین تابو در سال ۲۱۱۴ چاپ و منتشر شود.
از آنجا که همه تابو ها بر ملا شده اند، میماند که به این حدس برسیم که این نویسنده هوشمند برای نوه های خود ارثیه ای ارزشمند گذارده است.
زیرا ۹۰ سال دیگر نه او و نه همسرش و احتمالا هیچ یک از فرزندانش در قید حیات نخواهند بود. بلکه این نوه های او هستند که کتاب چاپ نشده مادر بزرگ را به چاپ راسانده و از مزیتهای مادی و فرهنگی آن بهره مند می شوند...اگر چنین باشد ، باید خانم شافاک را جزو هوشمند ترین نویسندگان تاریخ نگارش به حساب آورد.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۲۰ شهریور ۱۴۰۰ شمسی
از جهنم تا بهشت فقط یک دقیقه راه است
در حاشیه تقویم یک داستان آموزنده از یک استاد ژاپنی آورده شده بود که درسی آموزنده برای شناخت مسیر از جهنمتا بهشت و فاصله زمانی لازم برای طی این مسیر است:
"در یک حکایت قدیمی ژاپنی آمده است: روزی یک جنگجوی سامورایی از استاد خود میخواهد که مفهوم بهشت و جهنم را برایش توضیح دهد. استاد با حالتی اهانت آمیز پاسخ میدهد: «تو آدم نادانی بیش نیستی و من نمیتوانم وقتم را با افرادی مثل تو تلف کنم.»
سامورایی که غرورش جریحه دار شده است برافروخته و خشمگین میشود، شمشیرش را از ، آرام میگیرد، شمشیرش را غلاف میکند، در برابر استاد خود سر تعظیم فرو میآورد و از او به خاطر این بصیرت تشکر میکند.
استاد بلافاصله میگوید: «این همان بهشت است.»
هوشیاری سریع سامورایی در مورد آشوب و اضطراب درونی خود، به خوبی تفاوت اساسی میان اسیر بودن در یک احساس و آگاه بودن از آن را نشان میدهد. سقراط هنگامی که میگوید: «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در هوشیاری عاطفی اشاره دارد که باید به احساس خود در همان زمان که در حال ابراز آن هستیم، آگاهی داشته باشیم."
امیر تهرانی
ح.ف