شبه یادداشتها(۳)
۲۹ خرداد ۱۴۰۰ شمسی
آیا می توان مثل کشور سوئیس شد؟
امروز یک مرتبه به این فکر افتادم که این مردم سوئیس چه کرده اند که چنین کشور مرتب و منظمی دارند و چیزی بنام ترس از آینده در آنان وجود ندارد. نیمی از ثروت جهان آنجا انبار شده است و در حقیقت سود این ثروت هزارها میلیون دلاری به جیب مردم سوئیس می رود؟ سعی کردم در اینترنت اطلاعاتی در این ارتباط بدست آورم. در اولین جستجو به یک سایت در مورد بورس بنام مرکز مشاوره بورس برخوردم که شخصی بنام کارشناس اطلاعات زیر را در مورد کشور و مردم سوئیس نوشته بود:
-خانوادهها در سوئیس عموماً کوچک اند و والدین اغلب یک یا دو فرزند دارند.
-حریم خانواده در این کشور بسیار مهم است.-سوئیس یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است. خرج و مخارج زندگی در این کشور بسیار بالاست ولی به همین نسبت حقوق افراد هم بالاست.
-اختلاف طبقاتی وجود دارد اما مثل کشور های دیگر پر رنگ نیست. همه تقریبا در رفاه زندگی می کنند.
-شاید بارزشترین تفاوت سوئیس با دیگر کشورهای دنیا را بتوان در آزادی اقتصادی و سیاسی در این کشور دانست.
-شاخص آزادی رسانهها در این کشور در میان تمامی کشورهای اروپایی بالاتر است .
-این کشور اروپایی از نظر سطح سرمایهگذاری در زیرساختهای اقتصادی و سطح توسعهیافتگی زیرساختها در میان تمامی کشورهای اروپایی بالاترین جایگاه را دارد.
راستش مانده ام که در پاسخ به عنوان نوشتار: آیا می توان مثل کشور سوئیس شد؟ چه پاسخی بدهم و چه مطلبی بعنوان نتیجه گیری در پایان بیاورم.
اگر ممکن است هر کس که این نوشتار را می خواند خودش لطف نموده و نتیجه گیر ی کند.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها(۲)
۲۹ خرداد ۱۴۰۰ شمسی
چرا خرافات بوجود می آید؟
جامعه شناسان بر این باورند که وقتی انسان نسبت به آینده اطمینان و علم ندارد و علت پدیده ها و حوادث را نمی داند و یا در مقابل وقایعی مانند ؛ بیماری، مرگ، تصادفات، شکست های مالی و اقتصادی، عدم پیروزی در پروژه های زندگی و مانند آن نا توان است به خرافات پناه می برد. چون نمی تواند از راه منطق این حوادث را توجیه کند ، بنابر این چاره جز پناه بردن به خرافات ندارد.
البته این توجیه جامعه شناسان تا حدود زیادی در ست است. ولی مواردی هم وجود دارد که نمی توان در چهارچوب این توضیحات آنها را توجیه نمود . برای نمونه تاکنون ده ها وشاید صدها نفر از جمله چندین تن از پاپهای کاتولیک در اثر پریدن لقمه در گلو جان باخته اند. این گونه حادثه ها توجیه منطقی ندارند که ندارند.
در مورد کشور خود ما ایران محققان می گویند که بسیاری از خرافات برای مثال خوش یمن بودن و بد یمن بودن و نحوست روزها و شبها و تاثیر سیارات و ستارگان از زمان حمله مغول به ایران رواج گرفت. که البته این نکته هم تا حدود زیادی درست است. از جمله طبق گزارش جوینی در تاریخ جهانگشای جوینی و از قول پدرش نقل می کند که در ایام حمله مغول با سلطان محمد خوارزمشاه بر بلندی ایستاده بودیم. او به من گفت حمله مغولان، خرابی مملکت کم بود، بیماری گری (گری نوعی بیماری خارشی پوستی است که در اثر کنه ریزی به نام Sarcoptes scabiei ایجاد میشود. ناحیهی سوراخ شده توسط کنه دچار احساس خارش شدیدی میشود. این احساس خراش به خصوص در طول شب بسیار شدید میشود.) هم بر من عارض شده است. و او راست می گفت ، چون سر و روی او را بیماری گری فرا گرفته بود.
باز جوینی در همان کتاب گزارش می کند که سلطان محمد خوارزمشاه در آغاز حمله مغول در خواب دیده بود ه اشخاصی نورانی و لی سیاه پوش به زاری پرداخته و بر سرروی خود می زنند. از آنان پرسیده بود:" بزرگواران شما چه کسانی هستید؟" و آنا ن پاسخ داده بودند: "ما اسلامیم!"
البته بدون تردید عامل بزرگ حمله چنگیز به ایران حماقت خود سلطان محمد بود که نمایندگان تجاری چنگیز را بدون تقصیر اعدام کرد. و وقتی چنگیز در خواست قصاص عامل این جنایت یعنی غایر خان را کرد باز سلطان حماقت بیشتری کرد و سفیری را که این پیام را آورده بود اعدام کرد. در آن موقع بود که چنگیز تصمیم به قصاص از همه ایر ان گرفت.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۲۹ خرداد ۱۴۰۰ شمسی
شهر هایی که در آن از خود جدا می شوی!
آلبر کامو در کتاب یادداشت هایش می نویسد: کازابلانکا شهریست که در آنجا انسان از خود جدا می شود" راستش من کازابلانکا را ندیده ام ،اما حدود ۷۰ شهر وطنی و خارجی را دیده ام .این حالت که کامو می گوید و آن جدایی و یا احساس رهایی روح از جسم و تماس با روح طبیعت را در دو شهر و آنهم سالها پیش احساس کردم؛ یکی از آن دو شهر محل تولدم تهران و دیگری در هنگام قدم زدن در ساحل در یای شمال بود.
تهران آنروز باران زده بود ، نسیمی خنک و فرح بخش تک خشکی هوا راشکسته و آفتاب از پس ابرها بیرون خزیده و آسمان چنان آبی بود که گویی آبی تر از آن ممکن نخواهد بود. روشنایی عجیب در آسمان گسترده شده، و برگها بر شاخه های خیس در ختان شسته و رفته با سبز رنگی ویژه ای می د ر خشیدند، گلهای درون باغچه با همه زیبایی خود نمایی می کردند...یاد آن روزها بخیر!
ساحل دریای شمال نیز سالها پیش خلوتگاه و تفرجگاه خوبی برای تجربه حالتهای روحی خوبی بود. به دریا که می نگریستی گویی با آسمان پیوند یافته بود. مرغان در یایی در هوا پرواز دسته جمعی داشتند. سکوت بر همه جا حکمفرما بود. آن روزو آن لحظات تنها من بودم که در امتدا د آن ساحل طولانی به قدم زدن مشغول بودم. این نوع تجربه ها در فضای تنهایی رخ می دهد، در دل طبیعت !
دیگر آن که در این گونه لحظات است که انسان می تواند بفهمد ، خداوند چقدر از تنهایی خود لذت می برد. چون تنهای تنها و غرق در زیبایی بی انتها ست که خود آفر یده است.
تنها بودن چون خدا اگر همراه با درک و تجربه روحی مثبت باشد لذتی پایدار به همراه دارد.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها(۴)
۲۸ خرداد ۱۴۰۰ شمسی
خطرناک ترین وسوسه
آلبر کامو نویسنده فرانسوی گفته است: خطرناک ترین وسوسه این است که شبیه هیچ کس نباشی. ولی بنظر من خطرناک ترین وسوسه آن است که هر زمان شبیه کسی باشی. یعنی هر روز ، هر هفته، هر ماه و یا هر سال خود را شبیه دیگری بسازی. این یعنی محو کردن" خو د".
هر روز ده ها نفر بر ای من مطالب مختلف می فر ستند.باید اعتراف کنم بر خی از اینان واقعا دچار انهدام شخصیتی شده اند. چون یک روز مطلبی ، مقاله ای ، نوشته ای می فرستند که از یک عقیده خاص دفاع می کند . ولی فردا و یا پس فردا یک نوشته دیگر می فرستند که با نوشته قبلی صد در صد در تضاد است. یعنی هرروز یک باور و عقیده پیدا می کنند. دست آخر نمی توان فهمید اینان چه هستند و چه افکاری دارند.
امیر تهرانی
ح.ف