شبه یادداشتها
۷ تیر ماه ۱۴۰۰ شمسی
چرا گوگل فوق العاده موفق است ؟
دلیلش واضح است ، چون ساندار پیشار مدیر هندی گوگل اخیرا در یک مصاحبه گفته بود که از دوران دانشگاهی و از زبان مربی فوتبا لش همیشه یک جمله را بطور مکرر شنیده بود: این هفته می خواهی چه گره هایی را باز کنی؟
ساندار از زمان کار و مدیریت در پستهای این چنینی از خو د پرسیده است که در زمینه کاری و شغلی که مسئولیت دارد هر هفته می خواهد چه گره هایی را باز کند؟
راز مهم دیگر او "روش اهمیت دادن " است:چه کسانی باید در اولویت قرار گیرند؟
پیشار بر این باور بوده است که ا لویت بندی در کار باید بصوریت زیر انجام گیرد:
۱-کارمندان و آنانی که بر ای سیستم کار می کنند.
۲-مشتریان
۳-سهام داران
۴-مدیران و روسای بالایی
اگر شما مدیر هستید و مسئولیت شرکت و موسسه ای را بعهده دارید اولویتهای شما چه کسانی هستند؟
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۶ تیرماه ۱۴۰۰ شمسی
روی هر دانه برنج چه نوشته شده است؟
امروز بخش دیگری از کتاب نیرنگستان نوشته صادق هدایت را در وبلاگ" رازهای کتابخانه من" آوردم.
این بخش مربوط به باورهای عامیانه مردم سرزمین ما در ارتباط با دانه ها و میوه ها می باشد.
یکی از این باور ها مرا به فکر واداشت و باعث شد در این ارتباط به هوش قدیمیها آفرین خواندم .
این باور عامیانه می گوید: بر روی هر دانه برنج نوشته است: قل هوالله احد...
البته ما وقتی به دانه برنج نگاه می کنیم و حتی آنرا زیر ذره بین می بریم چنین نوشته ای نمی بینیم...اما اندکی تفکر ما را به راز مهمی راهنمایی می کند :
روی دانه برنج قل هوالله نوشته نشده است...اما برای سرزمین ما که دانه گندم و دانه برنج غذای اصلی مردم هستند(پلو، نان ،و...) این دو دانه ارزش زندگی و حیاتی دارند.
به بیان دیگر با توجه به کم آبی شدید و نباریدن باران کافی حتی در منطقه شمال کشور که در کنار دریا واقع شده است، دانه های برنج و گندم برای مردم ما ارزشی خواهند داشت که قل هوالله برای عا رفان و سالکان حقیقی دارد:
یعنی: حیات و زندگی!
حال تصور کنید که همین دانه های با ارزش و حیاتی دیگ دیگ بصورت چلو و پلو و گندمهای طلایی بصورت تکه های کوچک و بزرگ نان بدور ریخته می شوند. بنابر حرف قدیمیها حد اقل در این مورد بی حساب نبوده است.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۵ تیرماه ۱۴۰۰ شمسی
آدمها و ذره ها
امروز مطلبی را به نقل از ایندیپندنت در وبلاگ دیگرم آوردم که در باره ذره ای
بنام" مزون افسون" نوشته شده بود. این ذره خاصیتی شگرف دارد. چون هم می تواند خودش باشد و هم بصورت ضد ذره خود جلوه کند و هم بین ذره و ضد ذره نوسان کند.
راستش این مطلب مرا بیاد برخی انسانها می اندازد که مدتها هم چون یک فر شته جلوه می کنند، و ناگهان بصورت یک دژخیم در می آیند !
یکی از ساکنان آلمان نازی دوران جنگ جهانی دوم در خاطرات خود نوشته بود : از این که می دیدم معلم فرشته خصال ما که ضرب المثل مهر بانی بود با ظهور هیتلر به یک شکنجه گر بی رحم تبدیل شده بود، بشدت شوکه شده بودم. نمی تو انستم درک کنم که آن موجود مهربان و دوست داشتنی چگونه به یک وجود بی رحم و سنگدل تبدیل شده بود.
شاید روح انسانها از ذرات افسون تشکیل شده که هر زمان می تواند بشکلی متفاوت در آید و گاهی نه این باشد و نه آن!
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
پنجم تیر ماه ۱۴۰۰ شمسی
اخبار راست و دروغ در مورد کرونا
ما هردو نوبت واکسن را زدیم چون در اینجا تزریق واکسن بر اساس اولویتها و سن اشخاص می باشد.
دیروز خبر ی را خواندم که از قول لوک مونتانیه (Luc Montagnier) ویروس شناس مشهور فرانسوی و نامزد دریافت جایزه نوبل گفته شده بود که همه آنانی که واکسن زده اند پس از دوسال خواهند مرد.
ولی سرچ این خبر ، گزارشاتی را نشان می داد که او گفته بود: نتیجه اصلی این واکسن پس از دوسال صورت می گیرد. یعنی در آن موقع مشخص می شود آیا فردی که به او واکسن کرونا تزریق شده به " وابستگی به آنتی بادی" دچار شده است یا خیر!
اگر این مطلب درست باشد، تزریق شدگان باید همواره وا کسن دریافت کنند تا در بدنشان آنتی بادی تولید شود.
اما این وظیفه پزشکان و دانشمندان است که باید به چنین پرسشهایی پاسخ دهند
وظیفه ما بعنوان مردمان عادی این بود که ماسک زدیم ، دست را شستیم، ضدعفونی کردیم، یک ماه ، دو ماه ، سه ماه و چهار ماه و...در خانه ماندیم، و سر انجام واکسن هم زدیم...و بقیه با جهان علمو دانش است که به ما اطمینان بدهد.
امیر تهرانی
ح.ف
شبه یادداشتها
۵ تیر ماه ۱۴۰۰ شمسی
اما کتاب لولیتا...
هوا اینجا بسیار گرم و شرجی شده است. برخی وقتها انسان فکر می کند نفس به سختی بر می آید...هر سال یک ماه ونیم همین طور است . ..برای قدم زدن روزانه بداخل حیاط کوچکمان آمدم که به لطف هنرمندی همسر و فرزند عزیزم با گلدانهای گل یاس سفید و سرخ مزین شده و پیچک خانه همسایه نیز از دیوار مقابل از دیوار بدرون خانه ماخزیده ودرست بر روی شبکه آهنی سر خورده اند که گلدانها در پایه آن قرار گرفته اند.
این منظره مرا به یاد توصیفات ناباکوف نویسنده کتاب لولیتا انداخت که وقتی می خواهد جایی را توصیف کند ، این گونه صحنه پردازی می کند. البته نوع عالی تر آن در آثار سامرست موآم ، آندره ژید و آلبر کامو یافت می شود.
وقتی بیاد کتاب لو لیتا افتادم ناگهان بیاد حرف و سخن یک روزنامه نگار آمریکایی افتادم که در یک کافه با هم آشنا شدیم. یعنی ناگهان سر صحبتمان باز شد. بحث بر سر مفقود شدگان و گمشدگان بود که او آغاز کرد.
در روزنامه ای که در دست داشت آگهی گمشدن یک دختر ۱۳ ساله چاپ شده بود. آنرا خواندم و اظهار تاسف عمیق کردم و به او گفتم: من همیشه بر این باور بوده ام که درد آور ترین و زجر آورترین حوادث ، گمشدن و ناپدید شدن انسانها بویژه کودکان و نوجوانان است.
سپس او فهرستی از این گمشدگان نشان داد که اکثرا زیر ۱۴ سال و اکثرا دختر بودند.
در حالی که اندوهی عمیق قلبم را چنگ می زد به او گفتم: اکثر اینها دختر هستند و زیر ۱۴ سال!
او نگاهی به پنجره کنار محل نشستمان کرده ، بیرون را نگریست و سپس گفت:
باید رازش را از آقای ناباکف پرسید!
پرسیدم :چطور؟
پاسخ داد: طبق تحقیقات من بعنوان یک خبرنگار و روزنامه نگار ، کتاب لولیتا مدتها در بسیاری از کشورها اجازه جاپ نگرفت. سرانجام سال ۱۹۵۵ در فر انسه چاپ شد.فهرستی که من دارم حدس وحشتناکی را در من تقویت می کند که ربودن دختران معصوم و زیر ۱۴ سال ارتشی از بیماران روانی را تربیت و تحریک کرده و آنان مو به مو داستان لولیتا را به واقعیت در می آورند، البته با متد آم ربایی، تجاوز و سر انجام نابودی قربانی!
امیر تهرانی
ح.ف