مارکس شوخی می کرد و یا در پی انتقام بود؟
مارکس بدنبال حکومت پرزوری بنام کارگری بود یعنی این چیزی بود که بدنبالش بود و از آن در کتاب ایدیولوژی آلمانی یاد می کرد.
حاصل این می شد که :
- دولت نابود شد ،
- قانونی وجود نداشت،
-نیازی هم به وجودِ قانون نبود،
-از سوی دیگر همه چیز مالکیتِ اشتراکی داشت.
تفسیر مارکس از نتیجه چنین حکومتی این بود که:
هیچ تقسیمِ کاری وجود نخواهد داشت و هر کس تمام و کمال به همهی نیازها و امیالاش خواهد رسید.
او می گفت :
"نتیجه کار شکار صبحگاهی، ماهیگیری بعد از ظهر، رسیدگی عصرگاهی به احشام و پرداختن به نقدِ ادبی بعد از شام خواهد بود."
اما با نگاهی به گذشته متوجه می شویم که این این فقط یک شوخی و یا یک انتقام گیری بود.
چون در نبود مالکیت خصوصی مارکس هیچ کجا تلاشی برای توصیف زندگی نکرد.
اگر هم می پرسیدید:
چه کسی اسلحه یا چوب ماهیگیری را به او میدهد،
چه کسی دستهی سگان شکاری را هدایت میکند،
چه کسی از پناهگاه و آبراه نگهداری میکند، چه کسی به کار دوشیدن شیر و زایمانِ گوساله میرسد
و چه کسی آن نقدِ ادبی را منتشر میکند،
به شما می گفتند : مزخرف می گویید! اصلا پرسش شما بی ربط است و ادامه می دادند که :این مسائل را آیندهای که جزئیاتاش به شما مربوط نیست حل و فصل خواهدکرد.
وقتی هم پرسیده میشد که آیا حجمِ عظیم سازماندهیای که برای این فعالیتهای فراغتی طبقهی بالاترِ جهان لازم است ممکن خواهد بود یا نه، آن هم در شرایطی که هیچ قانون، هیچ مالکیت، و بنابراین هیچ سلسله مراتبِ حکمرانی وجود ندارد، آنان به شما این گونه پاسخ می دادند :
پرسش شما آنقدر بی اهمیت و پیشپاافتاده است که ارزش فکرکردن هم ندارد!
البته در کنه پاسخها این نکته نهفته بود که :
این پرسشها جدیّتر از آن هستند که بشود به آنها پرداخت؛ بنابراین توجهی به آنها نمیشود.
درنتیجه علیرغم وجود چیزی به اسم "قانون" هیچکس علاقه ای برای تولید و ابداع نداشت و یا اگر کاری صورت می گرفت فقط در سایه زور بی امان و ناچاری بود.
امیر تهرانی
امیر تهرانی