شبه یادداشتها
میگل د سروانتس خالق کتاب مشهور " دن کیشوت " می گوید:
"زن مانند شیشه ظریف و شکستنی است. هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید، زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند."
متاسفانه برخی از مردها فکر می کنند تا ازدواج کردند باید هر چه مشکل دارند بر سر زنانشان فرو ریزند، گویی همسر آنان قهرمانان پولادینی هستند که بدنیا آمده اند تا جور و بار مردان را بدوش کشند.
دیده ام مردانی را که وقتی مشکلی بروز می کند به همسرشان می گویند: "خودت یک فکری بکن !" اگر قرار بر این است، یک پسر بچه ده ساله هم یک مرد کامل است.
امیر تهرانی
شبه یادداشتها
اگر به زندگی شخصی خودمان نگاهی بیاندازیم ، متوجه راز بزرگی می شویم که در زندگیمان نقش مهمی داشته است.
این راز گذر از این فکر بوده است که ما خیلی از موضوعات را غیر ممکن می دانستیم ، اما همین غیر ممکن ها با کوشش و پایداری و صبر ممکن شدند.
اصولا غیر ممکن های اصلی مشخص هستند:
- کاری کنیم که بدنیا نیاییم،
-روشی بکار ببریم که هر گز از دنیا نرویم و جاودان زنده باشیم ،
- هر گز و هرگز بیمار نشویم ،
کاری کنیم که هیچ کس از مردم دنیا بر علیه ما حرفی نزند،
-در هیچ کاری شکست نخوریم،
-و از این قبیل موضوعات کلی!
اما بقیه هدفها و پروژه ها بشرط آن که علمی و خردمندانه رفتار کنیم و صبر داشته باشیم طی زمان عملی خواهند شد.
امیر تهرانی
شبه یادداشتها
دکتر جردن پیترسون روانشناس و پژوهشگر کانادایی می گفت:
"اگر بنابه قبیله قبیله شدن باشد من هم در قبیله خودم خواهم بود و سنگ قبیله خود را به سینه می زنم. حتی ممکن است بازیهای خطرناک قبیله ای شر وع شود ، همانطور که شوروی سابق بازی قبیله ای چپ را شروع کرد و میلیونها نفر را سر به نیست کرد و سرانجام نیز به باد فنا رفت."
البته هیتلر هم همین کار خطرناک را در سطح جهان انجام داد و بزعم او هرکس که در قبیله او بود می تو انست زنده باشد و زندگی خوبی داشته باشد. اما دیدیم که این قبیله بازیها هم در شوروی سابق و هم در آلمان هیتلری به فرجام و پایانی شوم منتهی شدند.
امیر تهرانی
شبه یادداشتها
"نخست اوضاع و احوال خانه ات را مرتب کن بعد از دتمام دنیا انتقاد کن!"
جوردان پترسون : کتاب دوازده قانون برای زندگی
سعدی شاعر بلند آوازه سرزمین ما ایران 650 سال پیش گفته بود:
"منجمی به خانه در آمد. یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت:
تو بر اوج فلک چه دانى چیست
که ندانى که در سرایت کیست
امیرتهرانی