شبه یادداشتها
۳ مهر ماه ۱۴۰۰ شمسی
مردی که به یک بچه دروغ گفت۱
چندی پیش در یک وبلاگ و یا سایت بنام گذر زمان به یک گزارش شخصی بر خوردم که در خور مطالعه دقیق و اهمیت بسیار است:
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچهای بسیار شلوغ میکرد...خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد.
قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به یک بچه دروغ گفته ای. چون به او گفتهای شکلات برایت شکلات میخرم ولی نخریدی!
با کمال تعجب بازداشت شدم! در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی! آنها با نظر عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!
به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!
البته باید اعتراف کنم که آنها گدای یک بسته شکلات نبودند. آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند!
...
امیر تهرانی
ح.ف