شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ شمسی : ترس از ترس دردی را دوا نمی کند؟


شبه یادداشتها

۱۹ شهریور ۱۴۰۰ شمسی

ترس از ترس دردی را دوا نمی کند؟


من در این ارتباط پیش از این نیز مطلب نوشته ام. اما در این نوشتار  قبل از شروع متن کوتاه زیر را که لارس اندرسون نوشته می آورم و سپس مطلب خود را می نگارم:

"آگاهی تمام عیار از خطر - یا دلمشغولی مدام به آن - خطری بزرگ‌تر از همه خطرهایی است که ما را تهدید می‌کنند. حرف من این نیست که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که آکنده از خطر نیست. مثلا کاملا روشن است که گرم شدن زمین می‌تواند پیامدهای بسیار هولناکی برای تمامی کره زمین داشته باشد. در بسیاری از شهرهای بزرگ افراد در زمان های معینی از شبانه روز باید از رفت‌و‌آمد در برخی از ناحیه‌های شهر بپرهیزند. چون با این خطر مواجه هستند که مورد حمله قرار گیرند و احتمال آن هم کم نیست؛ و باید در موقع رد شدن از جاده و خیابان حتما به دو طرف آن نگاه کرد و مواظب بود. پدیده‌های گوناگونی هستند که باید مراقبشان باشیم و از آنها بترسیم. اما مساله اینجاست که به نظر می‌رسد ما همه چیز را از منظر ترس می‌بینیم."


دو روز پیش من برای آخرین بار برای مداوی واریس پا نزد پزشک معالج رفتم و او آخرین تزریقات ماده اسکلروزان را انجام داد.روز بعد که بانداژ را باز کردم متوجه شدم قوزک و پاشنه  پای راست من متورم شده و رنگ قرمز به خود گرفته است.

 خوب اینها می تواند نشانه های لخته خون در پا باشد و خدای ناکرده به آمبولی ریوی منجر شود که اغلب نتایج مایوس کننده در بر دارد. به مطب پزشک معالج زنگ زدیم گفتند پا را بالا بگیرید.گرفتیم.غروب درد ، سوزش و تیر کشیدن هم اضافه شد. حدود دو ساعت استراحت کردم . همچنان مشکل ادامه داشت. با خود فکر کردم من پزشک نیستم و این ممکن است که لخته آنرا بوجود آورده باشد و یا مشکل دیکری باشد.


با خود فکر کردم اگر تا صبح صبر کنم یک شب جهنمی را با خیالات گذرانده ام. پس بجای گذران شب با ترس از  ترس به بیمارستان رفتم. پزشک قلب و عروق را فراخواندند. او معاینه دقیق کرد و تشخیص عفونت داد و این که صد در صد لخته وو ترومبوز و آمبولی در کارنیست.

رئیس بخش اورژانس نیز با چند پزشک جوان هم آمدند و معاینه و بررسی کردند تشخیص آلرژی و حساسیت دارویی دادند.آنها هم گفتند مشکل لخته در کار نیست. همراه با فرزند عزیزم که زحمت همه ما در این گونه موارد به گردن اوست به خانه برگشتم و راحت خوابیده و صبح به سراغ پزشک خودم رفتم  که او هم گفت لخته و ترمبوز و آمبولی در کارنیست(طبق گفته پزشکان)!

وقتی راه و چاره هست بجای گذران عمر با ترس و خیال باید از آن وسیله و چاره استفاده کرد. ترس از ترس دردی را دوا نمی کند.

امیر تهرانی

ح.ف



 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد