چرا ابن همه خشونت وجود دارد؟
یک رابطهی منطقی میان بیاحساسی و خشونت وجود دارد. این حادثه با ناباوری به ارزشها شروع می شود که بسیار بسیار خطرناک است. چون این گونه زیستن است که بی احساسی را پدید میآورد؛... و بیاحساسی بیرحمی و خشونت ایجاد میکند. این همان پدیده زورگویانه کنترل عقل و فکر است.
همه اینها زمانی رخ می دهد که انسان تحت بمباران های فکری هدفمند به یک حالتی برده می شود که در روانشناسی مرز " سرگشتگی و پریشانی " نامیده می شود. این گونه است که گرگی درون کالبد آدمی متولد می شود.
چون در این مرحله انسان آماده پذیرش هر طرز فکر ی است که به او القاء می شود. او دیگر خودش نیست، بلکه زنجیر عقل و فکرش بدست مربیان نامریی است که از او یک انسان بی احساس و فاقد ارزش ها می سازند.
شوربختانه کدر سطح اجتماع همه نوع ابزاری تقریبا مجانی وجود دارد تاچنین بی احساسی و ریزش باورها را در بشر ایجاد کند.
از شوک حاصل از بعضی اشکال هنر مدرن، پورنوگرافی و هرزگی گرفته تا افکار آزار دهنده جنسی و ناهنجاری های مفرط در ترورها و قتلها و جنایت ها و...همه حاصل همین بمباران های فکری هستند.
این زمان است که زندگی درونی خشک میشود و احساس با ارزش بودن رو به کاهش است و بیاحساسی رو به فزونی!
دیگر فرد نمیتواند بر دیگری تاثیر بگذارد یا حتی تماسی اصیل داشته باشد، و در نتیجه خشونت مانند ضرورتی دیوآسا برای ارتباط شعلهور میشود، سائقی آتشین که تماس را با سرراستترین شیوه ممکن ، به دیگری تحمیل میکند.
خشونت جایگزین نهایی و ویرانگریست که ناگهان سر بر میآورد تا خلأیی را که هیچ گونه وابستگی و رابطهای در آن نیست، پر کند.
(با استفاده از متن نویسنده ای بنام رولومی)
امیر تهران