خرافات چیست و چه موضوعاتی و باورهایی جزو خرافات هستند؟(1)
در دانشکده هاروارد که همه تصور میکنند پر از آدمهای بسیار باهوش است دانشجویان مرتب دستشان را روی پای مجسمه جان هاروارد (John Harvard) برای خوششانسی میمالند.
ولی نمی توان آنان را خرافاتی نامید چون بین آنان افرادی هستند که در آینده احتمالا برنده جایزه نوبل می شوند چنانکه هم دانَشگاهی های آنان پیش از این شده اند.
برخی روانشناسان می گوبند که بهطورکلی، خرافات، مثل سایر آیینها، میتواند بخشی از یک فرهنگ یا جامعه شود و میتواند به نزدیک کردن آدمها به همدیگر کمک نموده و یا باعث دور کردن آنان از یکدیگر شود.
پس خرافات چیست؟
جامعه علمی بویژه روانشناسان و نو اندیشان پس از عصر روشنگری بر این باو رند که موضوعات زیر از جمله خرافات هستند
اعتقاد به :
-جادوگران،
--فال بینی و فالگیرها،
- خانههایی که ارواح آنها را تسخیر کردهاند،
-نحس بودن عدد 13
-نحس و بد شگون بودن برخی ازروزها(طبیعی است که انسان عادی روزهای وقایع سهمناک را تلخ و شوم تلقی کند.)
-نحس دانستن برخی از افراد
-شومی صدای برخی پرندگان مانند کلاغ
و مانند اینها
. اما این که واقعاً روانشناسی پشت این طرز تفکر چیست و آیا این نوع نگرش موجب آزارمان است یا اینکه در زندگی کمک حالمان می باشد ؟
تجربه ثابت کرده است که باورهای فوق اغلب آزار دهنده بود و در برخی اشخاص اضطراب و توهم ایجاد می کنند و حالت مرضی در شخص پیدا می شود.
آیا ایمان مذهبی خرافات است و یا موجب خرافات می شود!
در ادیان الهی و یکتا پرستی خداوند قادر مطلق است و لی هیچ کتاب مقدس مذهبی مانند اوستا، تورات، انجیل و قران از انسان نمی خواهند که او دست روی دست بگذارد و همه چیز را به تقد یر بسپرد.بلکه برعکس از پیروان خواسته می شود که کوشش و فداکاری کنند و این که انسان فقط نتیجه سعی و کوشش خود را درو می کند و این که تا مردمی اقدام به تغییر افکار و رفتار خود نکنند خداوند هیچ گونه تغییری در زند گی آنان بوجود نمی آورد.
ادیان الهی پرستیدن بتها و تو سل به جن و موجوداتی اینچنینی، و کلیه موارد بر شمرده د پاراگراف نخست این نوشتار را مردود و کاری زشت و گناهی بزرگ و نادرست می شمارند.
در این کتابها تاکید می شود که توسل به این چیزها و باورها موجب افزایش اضطراب و سردرگمی بشر می شوند.
این نکته ایست که مورد تاکید تمام ادیان الهی است.
از سوی دیگر ادیان الهی و کتابهای مقدس دینها اعتقاد و ایمان به خداوند را باعث آرامش قلب انسان دانسته و به او می آموزند که در شرایط بحرانی یاد خدا باعث آرامش دلهاست. ولی در ضمن همین کتابها تاکید دارند که انسان هرگز نباید وظیفه خود را فراموش کند.
چگونه است که برخی دین را خرافات می دانند؟
ادامه در بخش بعد...
شبه یادداشتها
رازهای مگو! ؟(1)
1-ما اسم هستیم یا فعل؟
باید این نکته ر ا بخود بقبولانیم که ما "اسم " نیستیم، بلکه ما" فعلیم"
اگر کاری از ما سرنزند و عملی انجام ندهیم همان اسم باقی میمانیم و در خودمان زندانی می گردیم.
به بیان دیگر : این ما هستیم که انتخاب می کنیم اسم باشیم و یا فعل... اگر می خواهیم ٱنی باشیم که دوست داریم، پس باید به انجام کار مورد نظرمان اقدام ور زیم و الا ما همانی می شویم که دیگران می خواهند و این معنای در حصار "اسم" لولیدن است.
2-بدور از هیاهو
گهگاهی دور از هیاهو بودن و در فضای خلوت نفس کشیدن به انسان اجازه تفکر می دهد. اگر فضا وسیع باشد که بتوان در آن قدم زد و اندیشید و با خود خلوت کرد، اثر بیشتر است، زیرا چه بسا که بتوان
در این لحظات آرام به درک حقایقی نایل شویم که در میان هیاهو هرگز امکانش وجود ندارد.
3- آیا ما واقعاخودمان هستیم؟
نمی دانم این جمله را چه کسی گفته است: "مد" می آید و می رود و لی "شخصیت" جاودانه است.
تا وقتی که برای خوش آمدن دیگران لباس مطابق میل آنان می پوشیم، حرف می زنیم، و... ما یک مدل هستیم و فاقد شخصیت!
باید خو دمان باشیم و به آن افتخار کنیم.
4-مگر ما وجود نداریم؟
این روز ها هر کسی سخنی می گوید، تعر یفی ویا انتقادی می کند بلافاصله توسط گروهی پذیرفته می شود. گویی ما بدنیا آمده ایم که عده اندکی بگویند و بنویسند و ما بدون تفکر و مطالعه بگوییم: بله استاد بزرگ شما درست می گویید! گویی این تایید کنندگان خودشان وجود ندارند.
امیر تهرانی
شبه یادداشتها
بیایید از خود بپرسیم که برای خوشبختی انسان ها چه چیزی مهمتر است؟
می توان گفت در ردیف نخست آنچه الزامی است، مطمئنا هیجانِ حاصل از ابراز وجود است.
هنگامی که موجودی از ابراز وجود محروم میشود، مجبور به بستن دهانش میشود، چه در سطح خانواده باشد چه در سطحی وسیع تر، این شخص احساس بدبختی میکند.
این ممنوعیت چه از خارج باشد و چه از درون، در هر حال راه خوشبختی را سد میکند.
کودکی را از ابراز وجود محروم کنید، ناگهان خشن یا برعکس توسری خور میشود. از دیدگاه روان شناسی، از نظر جسمی و روحی بیمار و احتمالا غیرقابل کنترل میشود. با رفتارش سعی میکند آنچه را ابرازش با کلام ممنوع شده، نشان دهد و همین واکنش در انواع جلوگیری رخ میدهد. جلوگیری خشم آلود در نهایت موجب احساس از خودبیگانگی، یعنی احساس غریبه بودن با خود میشود.
در مورد کودکی که از نظر جنسی توسط یکی از نزدیکانش مورد سوءاستفاده قرار گرفته است، اگر او بتواند با کسی درد دل کند، رهایی از آثار تجاوز بسیار ساده تر خواهد بود تا در مورد کودک بیکس.
او میتواند بخشی از آنچه را بر او گذشته بپذیرد، بدون آنکه مجبور باشد آنچه را که به عنوان بخش آلوده شدهی وجودش احساس میکند، نفی کند با برعکس خود را با آن یکی بداند.
موضوع ابراز وجود بسیار وسیع است. فعلا به خاطر بسپاریم که فردی که در فعالیت های شغلی، خانواده یا دوستانش قادر به ابراز وجود نیست، بیشتر از سایرین احساس بدبختی و رنج میکند.
به زبان دیگر، شخصی که در فعالیت شغلی، زندگی زناشویی یا خانوادگی یا میان دوستانش اثر وجودی ندارد، بیش از دیگران احتمال دارد به زندگی بیعلاقه شود.
«فقط افکاری که با پیاده روی بدست میآیند، ارزش دارند.»
نیچه همچنین برای تأکید بر اعتباری که برای پیادهروی قائل است، اضافه میکند:
«زندگیِ بی تحرک گناهیست در برابر روحالقدس.»
امیر تهرانی