شبه یادداشتها
۱۷ تیرماه ۱۴۰۰ شمسی
یادداشتی از صمد بهرنگی در۵۹ سال پیش
امروز به تصویری از یک یادداشت صمد بهرنگی بر خوردم که برای یکی از دوستانش بنام فرنود نوشته است . تاریخ این یادداشت ۱۱ /۵/ ۱۳۴۱ یعنی ۵۹ سال پیش می باشد . یادداشت صمد خطاب به فرنود این گونه آغاز می شود:
گفتی چیزی در این دفتر بنویسم تا بماند یادگار! من هم این چند بیت شعر را از ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج) برایت می نویسم. این بیت ها از قطعه کاروان می باشد. دوبند از اول قطعه و یک بند از وسط هایش:
دیر است گالیا
دیگر زمن فسانه دلدادگی مپرس
دیگر زمن ترانه شوریدگی مخواه
دیر است گالیا ... به ره افتاد کاروان!
عشق من و تو ....آه !
این همحکایتی است
اما در این زمانه که در مانده هرکسی
از بهر نان شب
دیگر بر ای عشق و حکایت مجال نیست
زیباست رقص و ناز سر انگشت های تو
بر پرده های تار
اما هزار دختر همسال تو کنون
جان می کنند در قفس تنگ کارگاه
البته صمد در انتهای نامه خود گفته که نمیداند شعر را درست نوشته و یا غلط؟ و راست می گفته چون ترتیب در ست شعر این گونه است:
شاد و شکفته در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک
امشب هزار دختر همسال تو ولی
خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک
.....
اما هزار دختر بافنده این زمان
با چرک و خون زخم سر انگشت هایشان
جان می کنند در قفس تنگ کارگاه
علیرغم آن که شعر ۵۹ سال پیش سروده شده و لی گویی امروز عرصه زمین را ترسیم کرده است.
امیر تهرانی
ح.ف