شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

۳۱ خرداد ۱۴۰۰ شمسی از دیروزها : سه روز گرسنگی در بانکوک!



شبه یادداشتها(۲)

۳۱ خرداد ۱۴۰۰ شمسی

از دیروزها :

 سه روز گرسنگی در بانکوک!

نخستین بار که به تایلند رفتم  وقتی  به بانکوک وارد شدم ، فهمیدم که بانکوک شهر محبوب من نخواهد بو د. چون از همان فرود گاه تا هتلی که من و همکارم در آن جا برایمان شرکت جا رزرو کرده بود حدود یک ساعت و نیم طول کشید. 

یعنی قیامتی  کبیری بود از تاکسی ها و اتوموبیل ها که پشت سر هم و نزدیک به هم در حرکت بودند، آنهم در ساعت ۳ نیمه شب ! در حالی که فاصله فرودگاه تا هتل مزبور بدون ترافیک بیست دقیقه راه نبود.

وقتی که مستقر شدیم  تا صبح صبر کردیم و صبحانه مختصری خورده به شرکتی در بخش دیگر بانکوک رفتیم تا میکروفونهای بی سیم سفارش دهیم که بعدا به ایران حمل شود.

ظهر گدشته بود گرسنه  و خسته باز گشتیم ولی هر جا خواستیم غذا بخوریم نتوانستیم  لب به غذاهای تایلندی بزنین. چون غذای عمده ب نج و سوسک بود و غذاهای دیگر هم از روغن و یا گوشتی استفاده کرده بودند که  من حتی از بوی آن نفرت داشتم. 

رفتیم سومر  مقداری بیسکویت خریدیم ولی باز آنهم با همان بوی زننده بود بود و غیر قابل مصرف! . 

د رراه نزدیک به هتل چشممان به یک گاری دستی افتاد که هندوانه می فروخت، یک عدد هندوانه خریدیم و نان هم که با خود برده بودیم (همکارم بخاطر سفر های قبلی نان زیادی با خود آورده بود .) و تا سه روز فقط نان و هندوانه خوردیم.

همین انحصار   غذا در یک نوع  با عث شده بود که بویژه خود من تقریبا گرسنه مانده بودم.

روز چهارم در کمال نا امیدی در حال عبور از خیابان پشت هتل سخومویت بودیم که در آن اتاق گرفته بودیم که ناگهان چشممان به تابلو ی یک رستوران افتاد که بر  بالای آن آیه بسم الله الرحمن الرحیم و زیر آن واژه " مطعم" نوشته بود. 

با عجله به پیش رفتیم و بر روی تابلوی نزدیک در و  در فهرست غذاهایی که در آنجا سرو می شد نام مبارک " چلوکباب" را مشاهده کردیم که با حروف لاتینی بصورت "chelokebab"  نوشته شده بود.

دانستم که ایام گرسنگی به پایان رسیده بود. با شتاب بدرون رستوران رفتیم که بر تعجبمان افزوده شد. چون کارکنان زن در آنجا همه با حجاب اسلامی بودند.  بعدا پرس و جو که  کردیم توضیح دادند که رستوران به گروهی مسلمان از الجزایر تعلق دارد که در کشورشان مشکل سیاسی داشتند بنابر این به  تایلند آمده ود ر آنجا اقامت کرده اند.

بلافاصله دو پرس چلو کبا ب سفارش دادیم که وقتی غذارا آوردند متوجه شدیم که با چلو  کباب فرقهایی دارد. برای مثال به  پلوی آن پسته زده بودند و شاید بادام هم داشت.

هرچه بود غذا را صرف کردیم و از در رستوران که بیرون آمدیم هر دو یمان فهمیده بودبه قحطی زدگان در جهان چه می گذرد.

امیر تهرانی

ح.ف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد