شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ شمسی : با بعضی کتابها می توان جهان را سیاحت کرد.(بخش یکم)


ادامه از نوشتار پیشین

شبه یادداشتها

۳۰ خرداد ۱۴۰۰ شمسی

با بعضی کتابها می توان جهان را سیاحت کرد.(بخش یکم)

من کشورها و شهرهای زیادی را دیده ام و   حتی در برخی از این کشورها و شهرهایشان زندگی و کار کرده ام . اما هنوز شهر هایی هستند که آرزوی دیدن آنها را از نزدیک و با حضور فیزیکی دارم، تا در آنجا ها قدم بزنم ، در گردش‌گاه  هایشان ، خیابانهایشان ، جنگلها،  دامنه کوه ها، رود ها ، باغ ها ، کوچه ها، مساجد، کلیساها ، میدانها، موزه ها  ، کتابخانه ها و...!

این کمبود را من با خواندن کتابهای سفر و سفرنامه تا حدی جبران کرده ام. یکی از این سفرنامه ها سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی دانشمند و شاعر نامدار ایرانی است که با او در شهرها و سرزمینها ی دوران قدیم گشته ام ، او از پیش و روح و ذهن من هم‌چون شبحی رفیق وار بدنبال او، دشت به دشت کو به کو

 دیگری سفر نامه  ابن بطوطه است اگر چه نکات اغراق آمیز دارد.اما در مورد کشور ها و شهرهای دوران معاصر  کتاب " مائده های زمینی" نو شته آندره ژید نویسنده مشهور فرانسوی و کتاب یادداشتهای آلبر کامو دو کتابی بوده اند که با آنان شهر ها و کشورها را در عرصه ذهن  گشته ام و از آنان الهام گرفته ام.

وقتی آندره ژید  از کشورها و شهر ها روایت می کند در چند خط کلی و کوتاه   واژهایی الهام بخش به درون ذهن خواننده می فرستد که هر کدام مانند جرقه ها آتش ذغال در گردونه ها می درخشند و هر کدام واژه های جدید می افرینند. بخشی از کتاب او را ورق می زنیم :

تونس:

 در سراسر آسمان نیلگون هیچ چیز جز بادبانهای سفید رنگ و سایه های سبزشان د ر آب نیست.

شب.نگین هایی که در ظلمات می درخشد، و ماه که آدمی در آن سرگردان            می شود.

مهتاب شوم صحراء- ارواح خبیث سرگردان در گورستانها و پا های برهنه بر سر سنگهای کبود.

فلورانس(ایتالیا): در فلورانس گل سرخ می فرو ختند: برخی روزها سراسر شهر  عطر اگین می شد...

در اشبلیه(شهری در اسپانیا) نزدیک جرالده صحن مسجدی قدیمی هست،           در ختهای قدیمی جابجا قرینه هم روئیده اند...رمز زیبائیش را نمی توانم برایت وصف کنم.

از " القصر" برایت چه بگویم؟در این باغ که شبیه نوادر ایران است،گمان می کنم که وقتی با تو سخن می گویم این باغ بهترین است و این شعر حافظ را زمزمه می کنم که می گوید:

ساقیا برخیز و درده جام را

خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر

برکشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلان

ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده درده چند از این باد غرور

خاک بر سر نفس نافرجام را

دود آه سینهٔ نالان من

سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود

کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است

کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن

هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب

عاقبت روزی بیابی کام را


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد