شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها : دیروز و امروز

یادداشتهای روزانه از خرداد سال ۱۴۰۰ شمسی

شبه یادداشتها ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ شمسی: همه ناراحتند و نگران: فقط عشق مایه سر افرازی بود



ادامه از نوشتار پیشین

شبه یادداشتها ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ شمسی


همه ناراحتند و نگران .

امروز با یکی از خویشان نزدیک تلفنی صحبت کردم. وقتی احوالش را پرسیدم گفت: "چکار می شود ؟فقط در اتاق قدم می زنم. راستش این بیماری (کرونا ) واقعا خطرناک است."

و من بیاد آنانی افتادم که همه  مساحت  خانه شان ۳۰ یا ۵۰ و ۷۰ متر مربع بیشتر نیست. آنان چه باید بکنند؟ آنان کجا قدم بزنند؟

 اگر بیرون از خانه باشند که  ویروس شیطانی کرونا در کمین است. بنابر به همان ملکوت  ۳۰ الی ۷۰ متر مربعی پناه می برند و د ر خانه میمانند البته با بغضی در انتهای گلوی و حیرتی بی امان !

حال دیگر آرزوی دوران پیش از کرونا را داریم با مشکلاتش! آن وقتها هر گز فکر نمی کردیم که روزی همان علم و دانش که بشریت را  از مرداب ها به سبزه زار های بهشتی رسانده ، بله همان علم و دانش او را به حبس خانگی نامعلوم می برد و فوج فوج او را روانه قبرهای آهکی می کند. 


وگر نه موسایی در صحنه نبوده که رسما و علنا اخطار بدهد و نفرین کند تا خشم آسمانی هم چون طاعون عهد فراعنه بر زمین نازل شود و بشریت را با شلاق الهی تنبیه کند.


عشق و فقط عشق

نیما یوشیج در دفتر خاطراتش گزارش کرده که شعر خوب در آن دوران کم شنیده و یا خوانده بوده است ، بجز شعر زیر:

بجز از عشق که اسباب سر افرازی بود    هرچه دیدیم و شنیدیم همه بازی بود


من مدتها بدنبال سرآینده این شعر بودم تا آن که مقاله ای را یافتم که عارف قزوینی شاعر مشهور آن را نوشته است. در آنجا او و در بخشی از آن می نویسد:

..."می توانم بگویم اتفاق خراسان کمرم را شکست و قوای من به کلی به تحلیل رفت. به عقیده من از عهد نادر تاکنون ایران کمتر همچو آدم فوق العاده ای دیده، از اول انقلاب ایران تا این آن هر چه بود همین بود.
به جز از عشق که اسباب سرافرازی بود آنچه دیدیم و شنیدم همه بازی بود
من هیچ وقت خودم را لایق اینکه در موضوع این شخص فوق العاده سخن گویم نمی دانم، تاریخ روزگار مرام و عقیده و خیالات مقدس او را در باب ایران نخواهد گذاشت از بین برود و همین قدر می دانم بعد از او امید من از هر جهت ناامید شد برای اینکه در این مدت او را دیدم و بس ناجی ایرانش می دانستم..."


منظور عارف از اتفاق خراسان به شهادت رساندن کلنل محمد تقی خان پسیان بدستور سید ضیا الدین طباطبایی نخست وزیر احمد شاه بود.عارف شعر عشق را در این مقاله آورده ولی دنباله ای برای آن ذکر نکرده است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد