شبه یادداشتها
۱۲ خرداد ۱۴۰۰ شمسی(یادداشت ۲)
آن روزها رفتند و دیگر باز نمی گردند
امروز برای نخستین بار کتاب " تولدی دیگر" را ورق زدم که شعرهای فروخ فرخ زاد را در بر دارد. او در یکی از این مجمو عه اشعار آرزوی "آن روزها " را کرده است. اما نکته مهم این است که منطور شاعر از آن روزها کدام روز ها هستند. اجازه بدهید ، قطعاتی از این شعر را بخو انیم و بعد من نظر خودم را مطرح کنم:
آن روزها رفتند
آن روزها رفتند آن روزهای خوب, آن روزهای سالم سرشار آن آسمان های پر از پولک , آن شاخساران پر از گیلاس, آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها بیکدیگر , آن بامهای بادبادکهای بازیگوش ,آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها, آن روزها رفتند آن روزهائی کز شکاف پلکهای من آوازهایم، چون حبابی از هوا لبریز، میجوشید ,
چشمم به روی هر چه میلغزید آنرا چو شیر تازه مینوشید گوئی میان مردمکهایم خرگوش ناآرام شادی بود هر صبحدم با آفتاب پیر به دشتهای ناشناس جستجو میرفت شبها به جنگلهای تاریکی فرو میرفت
آن روزها رفتند ،آن روزهای جذبه و حیرت ، آن روزهای خواب و بیداری. آن روزها هر سایه رازی داشت، هر جعبهٔ سر بسته گنجی را نهان میکرد ، هر گوشهٔ صندوقخانه، در سکوت
ظهرگوئی جهانی بود هر کس ز تاریکی نمیترسیددر چشمهایم قهرمانی بود.
آن روزها رفتند، آن روزهای عید ، آن انتظار آفتاب و گل، آن رعشههای عطر در اجتماع ساکت و محجوب نرگسهای صحرائی که شهر را در آخرین صبح زمستانی دیدار میکردند آوازهای دورهگردان در خیابان دراز،که لکههای سبز بازار در بوهای سرگردان شناور بود در بوی تند قهوه و ماهی،
بازار در زیر قدمها پهن میشد، کش میآمد، با تمام لحظههای راه میآمیخت و چرخ میزد، در ته چشم عروسکها. بازار، مادر بود که میرفت، با سرعت بسوی حجمهای رنگی سیال و باز میآمد با بستههای هدیه، با زنبیلهای پر. بازار، باران بود، که میریخت، که میریخت، که میرخت..."
بنظر من او نیز مانند اکثر مردمان بدنبال روزهای کودکی است. همان روزهایی که شع : روزگار کودکی بر نگردداش بصورت ترانه و موسیقی در آمد.
اما آیا هستند کسانی که آرزوی برگشت به دوران کودکی را نداشته باشند.من مطمئنم چنین اشخاصی وجود دارند. و صد در صد همحق با آنان است: کودکان یتیم ، کودکان گرفتار پدران و مادران عصبانی و بی رحم، کودکانی که در بیغوله های فقر ونداری بزرگ می شوند، کودکان رها در کوچه و خیابان و...
امیر تهرانی
ح.ف